۴۳۵ بار خوانده شده
بخش ۴ - در حجره گشادن مصطفی علیهالسلام بر مهمان و خود را پنهان کردن تا او خیال گشاینده را نبیند و خجل شود و گستاخ بیرون رود
مُصْطَفی صُبح آمد و دَر را گُشاد
صُبح آن گُم راه را او راهْ داد
دَر گُشاد و گشتْ پِنهانْ مُصْطَفی
تا نَگَردَد شَرمْسار آن مُبْتَلا
تا بُرون آید رَوَد گُستاخْ او
تا نَبینَد دَرگُشا را پُشت و رو
یا نَهان شُد در پَسِ چیزیّ و یا
از وِیْ اَ ش پوشید دامانِ خدا
صَبغةُ الله گاه پوشیده کُند
پَردهٔ بیچون بر آن ناظر تَند
تا نَبینَد خَصْم را پَهْلویِ خویش
قُدرتِ یَزدان ازان بیش است بیش
مُصْطَفی میدید اَحْوالِ شَبَشْ
لیک مانعِ بود فَرمانِ رَبَش
تا که پیش از خَبْط بُگْشایَد رَهی
تا نَیُفتَد زان فَضیحَت در چَهی
لیکْ حِکْمَت بود و اَمْرِ آسْمان
تا بِبینَد خویشتن را او چُنان
بَسْ عَداوَتها که آن یاری بُوَد
بَسْ خَرابیها که مِعْماری بُوَد
جامه خوابِ پُر حَدَث را یک فُضول
قاصِدا آوَرْد در پیشِ رَسول
که چُنین کردهست مِهْمانَت بِبین
خندهیی زد رَحمةلِلْعالَمین
که بیار آن مِطْهَره این جا به پیش
تا بِشویَم جُمله را با دستِ خویش
هر کسی میجَست کَزْ بَهْرِ خدا
جانِ ما و جسمِ ما قُربانْ تو را
ما بِشوییم این حَدَث را ،تو بِهِل
کارِ دَست اَست این نَمَط نه کارِ دل
ای لَعَمرُکْ مر ترا حَقْ عُمر خوانْد
پَس خلیفه کرد و بر کُرسی نِشانْد
ما برایِ خِدمَتِ تو میزییم
چون تو خِدمَت میکُنی پَس ما چهایم؟
گفت آن دانم وَلیک این ساعتیست
که درین شُستن به خویشَم حِکْمَتیست
مُنْتَظِر بودند کین قولِ نَبیست
تا پَدید آید که این اسرارْ چیست؟
او به جِدْ میشُست آن اَحْداث را
خاصْ زَامْرِ حَق نه تَقلید و ریا
که دِلَش میگفت کین را تو بِشو
که درین جا هست حِکْمَت تو بتو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
صُبح آن گُم راه را او راهْ داد
دَر گُشاد و گشتْ پِنهانْ مُصْطَفی
تا نَگَردَد شَرمْسار آن مُبْتَلا
تا بُرون آید رَوَد گُستاخْ او
تا نَبینَد دَرگُشا را پُشت و رو
یا نَهان شُد در پَسِ چیزیّ و یا
از وِیْ اَ ش پوشید دامانِ خدا
صَبغةُ الله گاه پوشیده کُند
پَردهٔ بیچون بر آن ناظر تَند
تا نَبینَد خَصْم را پَهْلویِ خویش
قُدرتِ یَزدان ازان بیش است بیش
مُصْطَفی میدید اَحْوالِ شَبَشْ
لیک مانعِ بود فَرمانِ رَبَش
تا که پیش از خَبْط بُگْشایَد رَهی
تا نَیُفتَد زان فَضیحَت در چَهی
لیکْ حِکْمَت بود و اَمْرِ آسْمان
تا بِبینَد خویشتن را او چُنان
بَسْ عَداوَتها که آن یاری بُوَد
بَسْ خَرابیها که مِعْماری بُوَد
جامه خوابِ پُر حَدَث را یک فُضول
قاصِدا آوَرْد در پیشِ رَسول
که چُنین کردهست مِهْمانَت بِبین
خندهیی زد رَحمةلِلْعالَمین
که بیار آن مِطْهَره این جا به پیش
تا بِشویَم جُمله را با دستِ خویش
هر کسی میجَست کَزْ بَهْرِ خدا
جانِ ما و جسمِ ما قُربانْ تو را
ما بِشوییم این حَدَث را ،تو بِهِل
کارِ دَست اَست این نَمَط نه کارِ دل
ای لَعَمرُکْ مر ترا حَقْ عُمر خوانْد
پَس خلیفه کرد و بر کُرسی نِشانْد
ما برایِ خِدمَتِ تو میزییم
چون تو خِدمَت میکُنی پَس ما چهایم؟
گفت آن دانم وَلیک این ساعتیست
که درین شُستن به خویشَم حِکْمَتیست
مُنْتَظِر بودند کین قولِ نَبیست
تا پَدید آید که این اسرارْ چیست؟
او به جِدْ میشُست آن اَحْداث را
خاصْ زَامْرِ حَق نه تَقلید و ریا
که دِلَش میگفت کین را تو بِشو
که درین جا هست حِکْمَت تو بتو
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳ - در سبب ورود این حدیث مصطفی صلوات الله علیه که الکافر یاکل فی سبعة امعاء و الممن یاکل فی معا واحد
گوهر بعدی:بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیهالسلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود میشست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.