۴۵۳ بار خوانده شده
بخش ۱۳۳ - حکایت آن زن پلیدکار کی شوهر را گفت کی آن خیالات از سر امرودبن مینماید ترا کی چنینها نماید چشم آدمی را سر آن امرودبن از سر امرودبن فرود آی تا آن خیالها برود و اگر کسی گوید کی آنچ آن مرد میدید خیال نبود و جواب این مثالیست نه مثل در مثال همین قدر بس بود کی اگر بر سر امرودبن نرفتی هرگز آنها ندیدی خواه خیال خواه حقیقت
آن زنی میخواست تا با مولِ خود
بَر زَنَد در پیشِ شویِ گولِ خود
پَس به شوهر گفت زن کِی نیکْ بَخت
من بَرآیَم میوه چیدن بر درخت
چون بَرآمَد بر درختْ آن زن گِریست
چون زِ بالا سویِ شوهر بِنْگَریست
گفت شوهر را که مَاْبونِ رَد
کیست آن لوطی که بر تو میفُتَد؟
تو به زیرِ او چو زن بُغْنودهیی
ای فُلان تو خود مُخَنَّث بودهیی؟
گفت شوهر نه سَرَت گویی بِگَشت؟
وَرْنه این جا نیست غیرِ من به دشت
زن مُکَرَّر کرد کآن با بَرْطُله
کیست بر پُشتَت فُرو خُفته هَله؟
گفت ای زن هین فرود آ از درخت
که سَرَت گشت و خَرِف گشتی تو سخت
چون فرود آمد بَر آمَد شوهرش
زن کَشید آن مول را اَنْدَر بَرَش
گفت شوهر کیست آن ای روسپی
که به بالایِ تو آمد چون کَپی؟
گفت زن نه نیست این جا غیرِ من
هین سَرَت برگشته شُد هَرْزه مَتَن
او مُکَرَّر کرد بر زن آن سُخُن
گفت زن این هست از اَمْرودْبُن
از سَرِ اَمْرودْبُن من همچُنان
کَژْ همیدیدم که تو ای قَلْتَبان
هین فرود آ تا بِبینی هیچ نیست
این همه تَخییل از اَمْروبُنیست
هَزْلْ تعلیم است آن را جِدْ شِنو
تو مَشو بر ظاهِرِ هَزْلَش گِرو
هر جِدی هَزْل است پیشِ هازِلان
هَزْلها جِدَّست پیشِ عاقلان
کاهِلانْ اَمْرودْبُن جویَند لیک
تا بِدان اَمْرودْبُن راهیست نیک
نَقْل کُن زَ امْرودْبُن کَاکْنون بَرو
گشتهیی تو خیرهچَشم و خیرهرو
این مَنیّ و هستیِ اَوَّل بُوَد
که بَرو دیده کَژْ و اَحْوَل بُوَد
چون فرود آیی ازین اَمْرودْبُن
کَژْ نَمانَد فِکْرَت و چَشم و سُخُن
یک درختِ بَخت بینی گشته این
شاخ او بر آسْمانِ هفتمین
چون فرود آیی ازو گردی جُدا
مُبْدَلَش گَردانَد از رَحمَت خدا
زین تَواضُع که فرود آیی خدا
راست بینی بَخشَد آن چَشمِ تو را
راست بینی گَر بُدی آسان و زَب
مُصْطَفی کِی خواستی آن را زِ رَب؟
گفت بِنْما جُزو جُزو از فَوْق و پَست
آن چُنان که پیشِ تو آن جُزو هست
بَعد ازان بَر رو بَران اَمْرودْبُن
که مُبَدَّل گشت و سَبز از اَمرِ کُن
چون درختِ موسَوی شُد این درخت
چون سویِ موسی کَشانیدی تو رَخْت
آتشْ او را سبز و خُرَّم میکُند
شاخِ او اِنّی اَنَا اللهْ میزَنَد
زیرِ ظِلَّش جُمله حاجاتَت رَوا
این چُنین باشد اِلهی کیمیا
آن مَنّی و هستی اَت باشد حَلال
که دَرو بینی صِفاتِ ذوالْجَلال
شُد درختِ کَژْ مُقَوَّم حَقْ نَما
اَصْلُهُ ثابِتْ وَ فَرْعُهْ فِیالسَّما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بَر زَنَد در پیشِ شویِ گولِ خود
پَس به شوهر گفت زن کِی نیکْ بَخت
من بَرآیَم میوه چیدن بر درخت
چون بَرآمَد بر درختْ آن زن گِریست
چون زِ بالا سویِ شوهر بِنْگَریست
گفت شوهر را که مَاْبونِ رَد
کیست آن لوطی که بر تو میفُتَد؟
تو به زیرِ او چو زن بُغْنودهیی
ای فُلان تو خود مُخَنَّث بودهیی؟
گفت شوهر نه سَرَت گویی بِگَشت؟
وَرْنه این جا نیست غیرِ من به دشت
زن مُکَرَّر کرد کآن با بَرْطُله
کیست بر پُشتَت فُرو خُفته هَله؟
گفت ای زن هین فرود آ از درخت
که سَرَت گشت و خَرِف گشتی تو سخت
چون فرود آمد بَر آمَد شوهرش
زن کَشید آن مول را اَنْدَر بَرَش
گفت شوهر کیست آن ای روسپی
که به بالایِ تو آمد چون کَپی؟
گفت زن نه نیست این جا غیرِ من
هین سَرَت برگشته شُد هَرْزه مَتَن
او مُکَرَّر کرد بر زن آن سُخُن
گفت زن این هست از اَمْرودْبُن
از سَرِ اَمْرودْبُن من همچُنان
کَژْ همیدیدم که تو ای قَلْتَبان
هین فرود آ تا بِبینی هیچ نیست
این همه تَخییل از اَمْروبُنیست
هَزْلْ تعلیم است آن را جِدْ شِنو
تو مَشو بر ظاهِرِ هَزْلَش گِرو
هر جِدی هَزْل است پیشِ هازِلان
هَزْلها جِدَّست پیشِ عاقلان
کاهِلانْ اَمْرودْبُن جویَند لیک
تا بِدان اَمْرودْبُن راهیست نیک
نَقْل کُن زَ امْرودْبُن کَاکْنون بَرو
گشتهیی تو خیرهچَشم و خیرهرو
این مَنیّ و هستیِ اَوَّل بُوَد
که بَرو دیده کَژْ و اَحْوَل بُوَد
چون فرود آیی ازین اَمْرودْبُن
کَژْ نَمانَد فِکْرَت و چَشم و سُخُن
یک درختِ بَخت بینی گشته این
شاخ او بر آسْمانِ هفتمین
چون فرود آیی ازو گردی جُدا
مُبْدَلَش گَردانَد از رَحمَت خدا
زین تَواضُع که فرود آیی خدا
راست بینی بَخشَد آن چَشمِ تو را
راست بینی گَر بُدی آسان و زَب
مُصْطَفی کِی خواستی آن را زِ رَب؟
گفت بِنْما جُزو جُزو از فَوْق و پَست
آن چُنان که پیشِ تو آن جُزو هست
بَعد ازان بَر رو بَران اَمْرودْبُن
که مُبَدَّل گشت و سَبز از اَمرِ کُن
چون درختِ موسَوی شُد این درخت
چون سویِ موسی کَشانیدی تو رَخْت
آتشْ او را سبز و خُرَّم میکُند
شاخِ او اِنّی اَنَا اللهْ میزَنَد
زیرِ ظِلَّش جُمله حاجاتَت رَوا
این چُنین باشد اِلهی کیمیا
آن مَنّی و هستی اَت باشد حَلال
که دَرو بینی صِفاتِ ذوالْجَلال
شُد درختِ کَژْ مُقَوَّم حَقْ نَما
اَصْلُهُ ثابِتْ وَ فَرْعُهْ فِیالسَّما
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۳۲ - در خواستن قبطی دعای خیر و هدایت از سبطی و دعا کردن سبطی قبطی را به خیر و مستجاب شدن از اکرم الاکرمین وارحم الراحمین
گوهر بعدی:بخش ۱۳۴ - باقی قصهٔ موسی علیهالسلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.