۳۴۱ بار خوانده شده

بخش ۱۲۷ - بیان آنک عقل جزوی تا بگور بیش نبیند در باقی مقلد اولیا و انبیاست

پیش‌بینیْ این خِرَد تا گور بود
وان صاحِبْ دل به نَفْخِ صور بود

این خِرَد از گور و خاکی نَگْذَرَد
وین قَدَم عَرصه‌یْ عَجایِب نَسْپَرَد

زین قَدَم وین عقل رو بیزار شو
چَشمِ غَیْبی جوی و بَرخوردار شو

هَمچو موسی نورْ کِی یابد زِ جیب
سُخرهٔ اُستاد و شاگردِ کتاب؟

زین نَظَرْ وین عقلْ نایَد جُز دَوار
پَس نَظَر بُگْذار و بُگْزین اِنْتِظار

از سُخَن‌گویی مَجویید اِرتفاع
مُنْتَظِر را بِهْ زِ گفتن اِسْتِماع

مَنْصِبِ تَعلیمْ نوعِ شَهوت است
هر خیالِ شَهوتی در رَهْ بُت است

گَر به فَضْلَش پی بِبُردی هر فُضول
کِی فرستادی خدا چندین رَسول؟

عقلِ جُزوی هَمچو بَرق است و دِرَخْش
در دِرَخْشی کِی توان شُد سویِ وَخْش؟

نیست نورِ بَرقْ بَهرِ رَهْبری
بلکه اَمراست ابر را که می‌گِری

بَرقِ عقلِ ما برای گریه است
تا بِگریَد نیستی در شوقِ هست

عقلِ کودک گفت بر کُتّاب تَن
لیکْ نَتْوانَد به خود آموختن

عقلِ رَنْجور آرَدَش سویِ طَبیب
لیکْ نَبْوَد در دَوا عَقلَش مُصیب

نَکْ شَیاطین سویِ گَردون می‌شُدند
گوش بر اسرارِ بالا می‌زدند

می‌رُبودند اندکی زان رازها
تا شُهُب می‌رانْدَشان زود از سَما

که رَوید آن جا رسولی آمده‌ست
هر چه می‌خواهید زو آید به دست

گَر هَمی‌جویید دُرِّ بی‌بَها
اُدْخُلُوا الاَبْیاتَ مِنْ اَبْوابِها

می‌زَن آن حَلْقه‌ی دَر و بر بابْ بیست
از سویِ بام فَلَکْتان راه نیست

نیست حاجَتْتان بِدین راهِ دراز
خاکی‌یی را داده‌ایم اسرارِ راز

پیشِ او آیید اگر خایِن نه اید
نیشِکَر گردید ازو گَرچه نِی اید

سَبزه رویانَد زِ خاکَت آن دَلیل
نیست کَم از سُمِّ اسبِ جِبرئیل

سَبزه گردی تازه گردی در نُوی
گَر توخاکِ اسبِ جِبْریلی شَوی

سَبزهٔ جانْ‌بَخش کان را سامِری
کرد در گوساله تا شُد گوهری

جان گرفت و بانگ زد زان سَبزه او
آن چُنان بانگی که شُد فِتْنه‌یْ عَدو

گَر اَمین آیید سویِ اَهْلِ راز
وا رَهید از سَر کُلَه مانندِ باز

سَر کُلاهِ چَشمْ‌َبَند گوش‌بَند
که ازو بازاست مِسْکین و نَژَند

زان کُلَه مَر چَشمِ بازان را سَداست
که همه مَیْلَش سویِ جِنْسِ خَوداست

چون بُرید از جِنْس با شَهْ گشت یار
بَر گُشایَد چَشمِ او را بازدار

رانْد دیوان را حَق از مِرْصادِ خویش
عقلِ جُزوی را زِ اِسْتِبدادِ خویش

که سَری کَم کُن نه‌یی تو مُسْتَبِد
بلکه شاگردِ دلیّ و مُسْتَعِد

رو بَرِ دل رو که تو جُزوِ دِلی
هین که بَنده‌یْ پادشاهِ عادلی

بَندگیِّ او بِهْ از سُلطانی است
که اَنَا خَیْرٌ دَمِ شیطانی است

فَرق بین و بَرگُزین تو ای حَبیس
بَندگیِّ آدم از کِبْرِ بِلیس

گفت آن کِه هست خورشیدِ رَهْ او
حَرفْ طوبی هر کِه ذَلَّت نَفْسُهُ

سایهٔ طوبی بِبین وخَوش بِخُسب
سَر بِنِه در سایه بی‌سَرکَش بِخُسب

ظِلِّ ذَلَّت نَفْسُهُ خوش مَضْجَعی‌ست
مُسْتَعِدِّ آن صفا و مَهْجَعی‌ست

گَر ازین سایه رَوی سویِ مَنی
زود طاغی گردی و رَهْ گُم کُنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲۶ - تفسیر این حدیث کی ائنی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة
گوهر بعدی:بخش ۱۲۸ - بیان آنک یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله چون نبی نیستی ز امت باش چونک سلطان نه‌ای رعیت باش پس رو خاموش باش از خود زحمتی و رایی متراش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.