۳۹۹ بار خوانده شده

بخش ۱۲۲ - در بیان آنک شه‌زاده آدمی بچه است خلیفهٔ خداست پدرش آدم صفی خلیفهٔ حق مسجود ملایک و آن کمپیر کابلی دنیاست کی آدمی‌بچه را از پدر ببرید به سحر و انبیا و اولیا آن طبیب تدارک کننده

ای برادر دان که شَهْ ‌زاده تویی
در جهانِ کُهنه زاده از نوی

کابُلی جادو این دنیاست کو
کرد مَردان را اسیرِ رنگ و بو

چون دَراَفْکَندَت دَرین آلوده رود
دَم به دَم می‌خوان و می‌دَم قُلْ اَعوذ

تا رَهی زین جادُویّ و زین قَلَق
اِسْتِعاذَت خواه از رَبُّ الْفَلَق

زان نَبی دُنیات را سَحّاره خوانْد
کو به افُسونْ خَلْق را در چَهْ نِشانْد

هین فُسونِ گرم دارد گَنْده پیر
کرده شاهان را دَمِ گَرمَش اسیر

در دَرونِ سینه نَفّاثاتْ اوست
عُقْده‌های سِحْر را اِثْباتْ اوست

ساحِره‌یْ دنیا قَوی دانا زَنی‌ست
حَلِّ سِحْرِ او به پایِ عامه نیست

وَرْ گُشادی عَقْدِ او را عقل‌ها
اَنْبیا را کِی فرستادی خدا؟

هین طَلَب کُن خوش‌دَمی عُقْده‌ گُشا
رازْدانِ یَفْعَلُ اللهْ ما یَشا

هَمچو ماهی بَسته اَسْتَت او به شَسْت
شاه زاده مانْد سالیّ و تو شَصت

شَصت سال از شَسْتِ او در مِحْنَتی
نه خوشی نه بر طَریقِ سُنَّتی

فاسِقی بَدبَخت نه دنیات خوب
نه رَهیده از وَبال و از ذُنوب

نَفْخِ او این عُقده‌ها را سَخت کرد
پَس طَلَب کُن نَفْخهٔ خَلّا قِ فَرد

تا نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی تورا
وا رَهانَد زین و گوید بَرتَر آ

جُز به نَفْخِ حَقْ نَسوزَد نَفْخِ سِحْر
نَفْخِ قَهْراست این و آن دَمْ نَفْخِ مِهْر

رَحمَتِ او سابِق است از قَهْرِ او
سابِقی خواهی؟ بُرو سابِق بِجو

تا رَسی اَنْدَر نُفوسِ زُوِّ جَت
کِی شَهِ مَسْحور اینک مَخْرَجَت

با وجودِ زال نایَد اِنْحِلال
در شَبیکه وْ در بَرِ آن پُر دَلال

نه بِگُفته‌ست آن سِراجِ اُمَّتان
این جهان و آن جهان را ضَرَّتان؟

پَس وِصالِ این فِراقِ آن بُوُد
صِحَّتِ این تَن سَقامِ جان بُوَد

سَخت می‌آید فِراقِ این مَمَر
پَس فِراقِ آن مَقَر دان سَخت‌تَر

چون فِراقِ نَقْش سَخت آید تورا
تا چه سَخت آید زِ نَقّاشَش جُدا؟

ای کِه صَبرَت نیست از دنیایِ دون
چونْت صَبراست از خدا ای دوست؟ چون؟

چون که صَبرَت نیست زین آبِ سیاه
چون صَبوری داری از چَشمه‌یْ اِله؟

چون که بی‌این شُرْبْ کم داری سُکون
چون زِ اَبراری جُدا وَزْ یَشْرَبون؟

گَر بِبینی یک نَفَس حُسنِ وَدود
اَنْدَر آتش اَفْکَنی جان و وجود

جیفه بینی بَعد از آن این شُرب را
چون بِبینی کَرّ و فَرِّ قُرب را

هَمچو شَهْ‌زاده رَسی در یارِ خویش
پَس بُرون آری زِ پا تو خارِ خویش

جَهْد کُن در بی‌خودی خود را بیاب
زودتَر وَاللهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب

هر زمانی هین مَشو با خویش جُفت
هر زمان چون خَر در آب و گل مَیُفت

از قُصورِ چَشم باشد آن عِثار
که نبیند شیب و بالا کورْ وار

بویِ پیراهانِ یوسُف کُن سَنَد
زان که بویَش چَشمْ روشن می‌کُند

صورتِ پنهان و آن نورِ جَبین
کرده چَشمِ اَنْبیا را دورْبین

نورِ آن رُخسار بِرْهانَد زِنار
هین مَشو قانِع به نور مُسْتَعار

چَشم را این نورْ حالی‌بین کُند
جسم و عقل و روح را گَرگین کُند

صورَتَش نوراست و در تَحْقیقْ نار
گَر ضیا خواهی دو دست از وِیْ بِدار

دَم به دَم در رو فُتَد هر جا رَوَد
دیده و جانی که حالی‌بین بُوَد

دور بیند دوربینِ بی‌هُنَر
هم‌چُنان که دور دیدن خواب در

خُفته باشی بر لبِ جو خُشکْ ‌لب
می‌دَوی سویِ سَرابْ اَنْدَر طَلَب

دور می‌بینی سَراب و می‌دَوی
عاشقِ آن بینِشِ خود می‌شَوی

می‌زَنی در خواب با یارانْ تو لاف
که مَنَم بینادل و پَرده‌شِکاف

نَکْ بِدان سو آب دیدم هین شِتاب
تا رَویم آن جا و آن باشد سَراب

هر قَدَم زین آبْ تازی دورتَر
دو دَوان سویِ سَرابِ با غِرر

عینِ آن عَزمَت حِجابِ این شُده
که به تو پیوسته است و آمده

بَسْ کَسا عَزْمی به جایی می‌کُند
از مَقامی کان غَرَض در وِیْ بُوَد

دید و لافِ خُفته می‌نایَد به کار
جُز خیالی نیست دَست از وِیْ بِدار

خوابناکی لیک هم بر راه خُسب
اَللهْ اللهْ بر رَهِ اللهْ خُسب

تا بُوَد که سالِکی بر تو زَنَد
از خیالاتِ نُعاسَت بَرکَند

خُفته را گَر فکر گردد هَمچو موی
او از آن دِقَّت نیابَد راهِ کوی

فکرِ خُفته گَر دوتا و گَر سه‌تاست
هم خَطا اَنْدَر خَطا اَنْدَر خَطاست

موج بر وِیْ می‌زَنَد بی‌اِحْتِراز
خُفته پویان در بیابانِ دراز

خُفته می‌بیند عَطَش‌هایِ شَدید
آبْ اَقْرَب مِنْهُ مِنْ حَبْلِ الْوَرید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲۱ - مستجاب شدن دعای پادشاه در خلاص پسرش از جادوی کابلی
گوهر بعدی:بخش ۱۲۳ - حکایت آن زاهد کی در سال قحط شاد و خندان بود با مفلسی و بسیاری عیان و خلق می‌مردند از گرسنگی گفتندش چه هنگام شادیست کی هنگام صد تعزیت است گفت مرا باری نیست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.