۳۱۰ بار خوانده شده

بخش ۱۲۱ - مستجاب شدن دعای پادشاه در خلاص پسرش از جادوی کابلی

او شنیده بود از دور این خَبَر
که اسیرِ پیره زَن گشت آن پسر

کان عَجوزه بود اَنْدَر جادُوی
بی‌نَظیر و ایمِن از مِثْل و دُوی

دَست بر بالایِ دَست است ای فَتی
در فَن و در زور تا ذاتِ خدا

مُنْتَهایِ دَست‌ها دَستِ خداست
بَحْرْ بی‌شَک مُنْتَهایِ سَیْل هاست

هم ازو گیرند مایه ابرها
هم بِدو باشد نِهایَت سَیْل را

گفت شاهَش کین پسر از دَست رفت
گفت اینک آمدم دَرمانِ زَفْت

نیست هَمتا زال را زین ساحِران
جُز من داهی رَسیده زان کَران

چون کَفِ موسی به اَمْرِ کِردگار
نَکْ بَرآرَم من زِ سِحْرِ او دَمار

که مرا این عِلْم آمد زان طَرَف
نه زِ شاگردیِّ سِحْرِ مُسْتَخَف

آمدم تا بَر گُشایَم سِحْرِ او
تا نَمانَد شاه‌زاده زَردْرو

سویِ گورستان بُرو وَقتِ سَحور
پَهْلویِ دیوار هست اِسْپید گور

سویِ قِبْله باز کاو آن جایْ را
تا بِبینی قُدرت و صُنْع خدا

بَسْ درازاست این حِکایَت تو مَلول
زُبده را گویم رَها کردم فُضول

آن گِرِه‌هایِ گِران را بر گُشاد
پَس زِ محْنَت پورِ شَهْ را راه داد

آن پسر با خویش آمد شُد دَوان
سویِ تَختِ شاه با صد اِمْتِحان

سَجْده کرد و بر زمین می‌زَد ذَقَن
در بَغَل کرده پسر تیغ و کَفَن

شاهْ آیین بَست و اَهْلِ شهرْ شاد
وان عروسِ ناامیدِ بی‌مُراد

عالَم از سَر زنده گشت و پُر فُروز
ای عَجَب آن روزْ روز امروز روز

یک عروسی کرد شاه او را چُنان
که جُلاب قند بُد پیشِ سگان

جادُوی کَمْپیر از غُصّه بِمُرد
روی و خویِ زشت فا مالِک سِپُرد

شاه‌زاده در تَعجُّب مانده بود
کَزْ من او عقل و نَظَر چون دَر رُبود؟

نو عروسی دید هَمچون ماهِ حُسن
که هَمی‌زد بر مَلیحانْ راهِ حُسن

گشت بی‌هوش و بَرو اَنْدَر فُتاد
تا سه روز از جسمِ وِیْ گُم شُد فُؤاد

سه شبانْ روز او زِ خود بی‌هوش گشت
تا که خَلْق از غَشْیِ او پُر جوش گشت

از گُلاب و از عِلاج آمد به خَود
اندک اندک فَهْم گَشتَش نیک و بَد

بَعدِ سالی گفت شاهَش در سُخُن
کِی پسر یاد آر از آن یارِ کُهُن

یاد آور زان ضَجیع و زان فِراش
تا بِدین حَد بی‌وَفا و مُر مَباش

گفت رو من یافتم دارُ السُّرور
وا رَهیدَم از چه دارُ الْغُرور

هم‌چُنان باشد چومؤمن راه یافت
سویِ نورِ حَقْ زِ ظُلْمَت رویْ تافت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲۰ - اختیار کردن پادشاه دختر درویش زاهدی را از جهت پسر و اعتراض کردن اهل حرم و ننگ داشتن ایشان از پیوندی درویش
گوهر بعدی:بخش ۱۲۲ - در بیان آنک شه‌زاده آدمی بچه است خلیفهٔ خداست پدرش آدم صفی خلیفهٔ حق مسجود ملایک و آن کمپیر کابلی دنیاست کی آدمی‌بچه را از پدر ببرید به سحر و انبیا و اولیا آن طبیب تدارک کننده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.