۳۲۰ بار خوانده شده
گفت زین سو بویِ یاری میرَسَد
کَنْدَرین دِهْ شهریاری میرَسَد
بَعدِ چندین سالْ میزایَد شَهی
میزَنَد بر آسْمانها خَرگَهی
رویَش از گُلْزارِ حَقْ گُلْگون بُوَد
از من او اَنْدَر مَقامْ اَفْزون بُوَد
چیست نامَش؟ گفت نامَش بوالْحَسَن
حِلْیِهاَش وا گفت زَ ابْرو و ذَقَن
قَدِّ او و رَنگِ او و شَکلِ او
یک به یک واگفت از گیسو و رو
حِلْیِههایِ روحِ او را هم نِمود
از صِفات و از طَریقه وْ جا و بود
حِلْیِهٔ تَنْ هَمچو تَنْ عاریَّتیست
دل بر آن کَم نِهْ که آن یک ساعتیست
حلیهٔ روحِ طبیعی هم فَناست
حِلْیِهٔ آن جانْ طَلَب کان بر سَماست
جسمِ او هَمچون چراغی بر زمین
نورِ او بالایِ سَقْفِ هفتُمین
آن شُعاعِ آفتاب اَنْدَر وُثاق
قُرصِ او اَنْدَر چهارم چارْطاق
نَقْشِ گُل در زیرِبینی بَهرِ لاغ
بویِ گُل بر سَقْف و ایوانِ دِماغ
مَردِ خُفته در عَدَن دیده فَرَق
عکسِ آن بر جسمْ افتاده عَرَق
پیرهَن در مصرْ رَهْنِ یک حَریص
پُر شُده کَنْعان زِ بویِ آن قَمیص
بَر نِبِشتَند آن زمانْ تاریخ را
از کَباب آراستَند آن سیخ را
چون رَسید آن وَقت و آن تاریخْ راست
زاده شُد آن شاه و نَرْدِ مُلْک باخت
از پَسِ آن سالها آمد پَدید
بوالْحَسَن بَعدِ وَفاتِ بایَزید
جُملهٔ خوهایِ او زِامْساک وجود
آنچُنان آمد که آن شَهْ گفته بود
لوحِ مَحْفوظ است او را پیشوا
از چه مَحْفوظ است؟ مَحْفوظ از خَطا
نه نُجوم است و نه رَمْل است و نه خواب
وحی حق والله اعلم بالصواب
از پِیِ روپوشِ عامه در بَیان
وَحْیِ دل گویند آن را صوفیان
وَحْیِ دل گیرش که مَنْظَرگاهِ اوست
چون خَطا باشد چو دلْ آگاهِ اوست؟
مُؤمِنا یَنْظُرْ بِنُورِ اللهْ شُدی
از خَطا و سَهْو ایمِن آمدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کَنْدَرین دِهْ شهریاری میرَسَد
بَعدِ چندین سالْ میزایَد شَهی
میزَنَد بر آسْمانها خَرگَهی
رویَش از گُلْزارِ حَقْ گُلْگون بُوَد
از من او اَنْدَر مَقامْ اَفْزون بُوَد
چیست نامَش؟ گفت نامَش بوالْحَسَن
حِلْیِهاَش وا گفت زَ ابْرو و ذَقَن
قَدِّ او و رَنگِ او و شَکلِ او
یک به یک واگفت از گیسو و رو
حِلْیِههایِ روحِ او را هم نِمود
از صِفات و از طَریقه وْ جا و بود
حِلْیِهٔ تَنْ هَمچو تَنْ عاریَّتیست
دل بر آن کَم نِهْ که آن یک ساعتیست
حلیهٔ روحِ طبیعی هم فَناست
حِلْیِهٔ آن جانْ طَلَب کان بر سَماست
جسمِ او هَمچون چراغی بر زمین
نورِ او بالایِ سَقْفِ هفتُمین
آن شُعاعِ آفتاب اَنْدَر وُثاق
قُرصِ او اَنْدَر چهارم چارْطاق
نَقْشِ گُل در زیرِبینی بَهرِ لاغ
بویِ گُل بر سَقْف و ایوانِ دِماغ
مَردِ خُفته در عَدَن دیده فَرَق
عکسِ آن بر جسمْ افتاده عَرَق
پیرهَن در مصرْ رَهْنِ یک حَریص
پُر شُده کَنْعان زِ بویِ آن قَمیص
بَر نِبِشتَند آن زمانْ تاریخ را
از کَباب آراستَند آن سیخ را
چون رَسید آن وَقت و آن تاریخْ راست
زاده شُد آن شاه و نَرْدِ مُلْک باخت
از پَسِ آن سالها آمد پَدید
بوالْحَسَن بَعدِ وَفاتِ بایَزید
جُملهٔ خوهایِ او زِامْساک وجود
آنچُنان آمد که آن شَهْ گفته بود
لوحِ مَحْفوظ است او را پیشوا
از چه مَحْفوظ است؟ مَحْفوظ از خَطا
نه نُجوم است و نه رَمْل است و نه خواب
وحی حق والله اعلم بالصواب
از پِیِ روپوشِ عامه در بَیان
وَحْیِ دل گویند آن را صوفیان
وَحْیِ دل گیرش که مَنْظَرگاهِ اوست
چون خَطا باشد چو دلْ آگاهِ اوست؟
مُؤمِنا یَنْظُرْ بِنُورِ اللهْ شُدی
از خَطا و سَهْو ایمِن آمدی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۸ - مژده دادن ابویزید از زادن ابوالحسن خرقانی قدس الله روحهما پیش از سالها و نشان صورت او سیرت او یک به یک و نوشتن تاریخنویسان آن در جهت رصد
گوهر بعدی:بخش ۷۰ - نقصان اجرای جان و دل صوفی از طعام الله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.