۸۱۷ بار خوانده شده
بخش ۵۶ - در تفسیر این حدیث مصطفی علیهالسلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم
دَر حَدیث آمد که یَزدانِ مَجید
خَلْقِ عالَم را سه گونه آفرید
یک گُرُه را جُمله عقل و عِلْم و جود
آن فِرشتهست او نَدانَد جُز سُجود
نیست اَنْدَر عُنصُرَش حِرص و هوا
نورِ مُطلَق زنده از عشقِ خدا
یک گروهِ دیگر از دانِش تُهی
هَمچو حیوانْ از عَلَف در فَربَهی
او نَبینَد جُز که اِصْطَبْل و عَلَف
از شَقاوَت غافِل است و از شَرَف
این سِوُم هست آدمیزاد و بَشَر
نیمِ او زِ افْرِشته و نیمیش خَر
نیمِ خَر خود مایِلِ سُفلی بود
نیمِ دیگر مایل عقلی بُوَد
آن دو قَوْمْ آسوده از جنگ و حِراب
وین بَشَر با دو مُخالف در عَذاب
وین بَشَر هم زِ امْتِحانْ قِسْمَت شُدند
آدمی شَکْلَند و سه اُمَّت شُدند
یک گُرُه مُسْتَغْرِقِ مُطْلَق شُدند
هَمچو عیسی با مَلَک مُلْحَق شُدند
نَقْشْ آدم لیکْ مَعنی جِبرئیل
رَسته از خشم و هوا و قال و قیل
از ریاضَت رَسته وَزْ زُهد و جِهاد
گوییا از آدمی او خود نَزاد
قِسْمِ دیگر با خَران مُلْحَق شُدند
خَشْمِ مَحْض و شَهوتِ مُطْلَق شُدند
وَصْفِ جِبْریلی دَریشان بود رَفت
تَنگ بود آن خانه و آن وَصْفْ زَفْت
مُرده گردد شخص کو بیجان شود
خَر شود چون جانِ او بیآن شود
زان که جانی کان ندارد هست پَست
این سُخَن حَقّ است و صوفی گفته است
او زِ حیوانها فُزونتَر جان کَنَد
در جهانْ باریکْ کاریها کُنَد
مَکْر و تلبیسی که او دانَد تَنید
آن زِ حِیوان دیگر نایَد پَدید
جامههایِ زَرکَشی را بافتن
دُرّها از قَعْر دریا یافتن
خُردهکاریهایِ عِلْمِ هِنْدسه
یا نُجوم و عِلْمِ طِبّ وَ فَلْسفه
که تَعَلُّق با همین دنیاسْتَش
رَهْ به هفتم آسْمان بر نیسْتَش
این همه عِلْمِ بِنایِ آخُراست
که عِمادِ بودِ گاو و اُشتُراست
بَهرِ اِسْتِبْقایِ حَیوانِ چند روز
نامِ آن کردند این گیجانْ رُموز
عِلْمِ راهِ حَقّ وَ عِلْمِ مَنْزِلَش
صاحِبِ دِل دانَد آن را یا دِلَش
پَس دَرین تَرکیبْ حیوانِ لَطیف
آفرید و کرد با دانِشْ اَلیف
نامْ کَالْاَنْعام کرد آن قَوْم را
زان که نِسبَت کو به یَقْظِه نَومْ را؟
روحِ حیوانی ندارد غَیْرِ نَوْم
حِسْهایِ مُنْعَکِس دارند قَوْم
یَقْظِه آمد نَوْمِ حیوانی نَمانْد
اِنْعِکاسِ حِسِّ خود از لَوْح خوانْد
هَمچو حِسِّ آن کِه خواب او را رُبود
چون شُد او بیدارْ عَکْسیَّت نِمود
لاجَرَم اَسْفَل بُوَد از سافِلین
تَرکِ او کُن لا اُحِبُّ الْافِلین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
خَلْقِ عالَم را سه گونه آفرید
یک گُرُه را جُمله عقل و عِلْم و جود
آن فِرشتهست او نَدانَد جُز سُجود
نیست اَنْدَر عُنصُرَش حِرص و هوا
نورِ مُطلَق زنده از عشقِ خدا
یک گروهِ دیگر از دانِش تُهی
هَمچو حیوانْ از عَلَف در فَربَهی
او نَبینَد جُز که اِصْطَبْل و عَلَف
از شَقاوَت غافِل است و از شَرَف
این سِوُم هست آدمیزاد و بَشَر
نیمِ او زِ افْرِشته و نیمیش خَر
نیمِ خَر خود مایِلِ سُفلی بود
نیمِ دیگر مایل عقلی بُوَد
آن دو قَوْمْ آسوده از جنگ و حِراب
وین بَشَر با دو مُخالف در عَذاب
وین بَشَر هم زِ امْتِحانْ قِسْمَت شُدند
آدمی شَکْلَند و سه اُمَّت شُدند
یک گُرُه مُسْتَغْرِقِ مُطْلَق شُدند
هَمچو عیسی با مَلَک مُلْحَق شُدند
نَقْشْ آدم لیکْ مَعنی جِبرئیل
رَسته از خشم و هوا و قال و قیل
از ریاضَت رَسته وَزْ زُهد و جِهاد
گوییا از آدمی او خود نَزاد
قِسْمِ دیگر با خَران مُلْحَق شُدند
خَشْمِ مَحْض و شَهوتِ مُطْلَق شُدند
وَصْفِ جِبْریلی دَریشان بود رَفت
تَنگ بود آن خانه و آن وَصْفْ زَفْت
مُرده گردد شخص کو بیجان شود
خَر شود چون جانِ او بیآن شود
زان که جانی کان ندارد هست پَست
این سُخَن حَقّ است و صوفی گفته است
او زِ حیوانها فُزونتَر جان کَنَد
در جهانْ باریکْ کاریها کُنَد
مَکْر و تلبیسی که او دانَد تَنید
آن زِ حِیوان دیگر نایَد پَدید
جامههایِ زَرکَشی را بافتن
دُرّها از قَعْر دریا یافتن
خُردهکاریهایِ عِلْمِ هِنْدسه
یا نُجوم و عِلْمِ طِبّ وَ فَلْسفه
که تَعَلُّق با همین دنیاسْتَش
رَهْ به هفتم آسْمان بر نیسْتَش
این همه عِلْمِ بِنایِ آخُراست
که عِمادِ بودِ گاو و اُشتُراست
بَهرِ اِسْتِبْقایِ حَیوانِ چند روز
نامِ آن کردند این گیجانْ رُموز
عِلْمِ راهِ حَقّ وَ عِلْمِ مَنْزِلَش
صاحِبِ دِل دانَد آن را یا دِلَش
پَس دَرین تَرکیبْ حیوانِ لَطیف
آفرید و کرد با دانِشْ اَلیف
نامْ کَالْاَنْعام کرد آن قَوْم را
زان که نِسبَت کو به یَقْظِه نَومْ را؟
روحِ حیوانی ندارد غَیْرِ نَوْم
حِسْهایِ مُنْعَکِس دارند قَوْم
یَقْظِه آمد نَوْمِ حیوانی نَمانْد
اِنْعِکاسِ حِسِّ خود از لَوْح خوانْد
هَمچو حِسِّ آن کِه خواب او را رُبود
چون شُد او بیدارْ عَکْسیَّت نِمود
لاجَرَم اَسْفَل بُوَد از سافِلین
تَرکِ او کُن لا اُحِبُّ الْافِلین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۵۵ - در بیان آنک ترک الجواب جواب مقرر این سخن کی جواب الاحمق سکوت شرح این هر دو درین قصه است کی گفته میآید
گوهر بعدی:بخش ۵۷ - در تفسیر این آیت کی و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا و قوله یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.