۲۷۷ بار خوانده شده

بخش ۴۲ - بقیهٔ قصهٔ دعوت رحمت بلقیس را

خیز بِلْقیسا بیا و مُلْک بین
بر لبِ دریایِ یَزدانْ در بِچین

خواهرانَت ساکِنِ چَرخِ سَنی
تو به مُرداری چه سُلطانی کُنی؟

خواهرانَت را ز بَخشِش‌هایِ راد
هیچ می‌دانی که آن سُلطان چه داد؟

تو زِ شادی چون گرفتی طَبْل‌زَن
که مَنَم شاه و رئیسِ گولْخَن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۱ - نشان خواستن عبدالمطلب از موضع محمد علیه‌السلام کی کجاش یابم و جواب آمدن از اندرون کعبه و نشان یافتن
گوهر بعدی:بخش ۴۳ - مثل قانع شدن آدمی به دنیا و حرص او در طلب دنیا و غفلت او از دولت روحانیان کی ابنای جنس وی‌اند و نعره‌زنان کی یا لیت قومی یعلمون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.