۳۴۸ بار خوانده شده

بخش ۳۴ - باقی قصهٔ ابراهیم ادهم قدس‌الله سره

بر سَرِ تَختی شَنید آن نیکْ‌نام
طَقْطَقیّ و های و هویی شب زِ بام

گام‌هایِ تُند بر بامِ سَرا
گفت با خود این چُنین زَهْره کِه را؟

بانگ زَد بر روزَنِ قَصر او که کیست؟
این نباشد آدمی مانا پَری‌ست

سَر فُرو کردند قومی بوالْعَجَب
ما هَمی‌گردیم شبْ بَهْرِ طَلَب

هین چه می‌جویید؟ گفتند اُشْتُران
گفت اُشتُر بامْ بر کی جُست؟ هان

پَس بِگُفتَندَش که تو بر تَختِ جاه
چون هَمی‌جویی مُلاقاتِ اِله؟

خود همان بُد دیگر او را کَس نَدید
چون پَری از آدمی شُد ناپَدید

مَعنی‌اَش پنهان و او در پیشِ خَلْق
خَلْق کی بینَند غَیْرِ ریش و دَلْق؟

چون زِ چَشمِ خویش و خَلْقان دور شُد
هَمچو عَنْقا در جهانْ مَشْهور شُد

جانِ هر مُرغی که آمد سویِ قاف
جُملهٔ عالَم ازو لافَنْد لاف

چون رَسید اَنْدَر سَبا این نورِ شرق
غُلْغُلی افتاد در بِلْقیس و خَلْق

روح‌هایِ مُرده جُمله پَر زَدَند
مُردگان از گورِ تَنْ سَر بَر زَدَند

یکدِگَر را مُژده می‌دادند هان
نَکْ نِدایی می‌َرَسَد از آسْمان

زان نِدا دین‌ها هَمی‌گردند گَبْز
شاخ و بَرگِ دل هَمی‌گردند سَبز

از سُلیمان آن نَفَس چون نَفْخِ صور
مُردگان را وا رَهانید از قُبور

مَر تورا بادا سَعادت بَعد ازین
این گُذشت اللهُ اَعْلَمْ بِالْیَقین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۳ - پیدا کردن سلیمان علیه‌السلام کی مرا خالصا لامر الله جهدست در ایمان تو یک ذره غرضی نیست مرا نه در نفس تو و حسن تو و نه در ملک تو خود بینی چون چشم جان باز شود به نورالله
گوهر بعدی:بخش ۳۵ - بقیهٔ قصهٔ اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان علیه‌السلام آل بلقیس را هر یکی را اندر خور خود و مشکلات دین و دل او و صید کردن هر جنس مرغ ضمیری به صفیر آن جنس مرغ و طعمهٔ او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.