۳۶۱ بار خوانده شده

بخش ۱۲ - معالجه کردن برادر دباغ دباغ را به خفیه به بوی سرگین

خَلْق را می‌رانْد از وِیْ آن جوان
تا عِلاجَش را نبینَند آن کَسان

سَر به گوشَش بُرد هَمچون رازگو
پَس نَهاد آن چیزْ بر بینیِّ او

کو به کَفْ سَرگینِ سگْ ساییده بود
دارویِ مَغْزِ پَلید آن دیده بود

ساعتی شُد مَرد جُنبیدَن گرفت
خَلْق گفتند این فُسونی بُد شِگِفت

کین بِخوانْد اَفْسون به گوش او دَمید
مُرده بود اَفْسون به فریادش رَسید

جُنبِش اهل فساد آن سو بُوَد
که زِنا و غَمْزه و اَبْرو بُوَد

هر کِه را مُشْکِ نَصیحَت سود نیست
لاجَرَم با بویِ بد خو کردنی‌ست

مُشرکان را زان نَجِس خوانْده‌ست حَق
کَنْدَرونِ پُشْک زادَند از سَبَق

کِرمْ کو زاده‌ست در سَرگین اَبَد
می‌نِگَردانَد به عَنْبَر خویِ خَود

چون نَزَد بر وِیْ نِثارِ رَشِّ نور
او همه جسمست بی‌دل چون قُشور

وَرْ زِ رَشِّ نورْ حَقْ قِسْمیش داد
هَمچو رَسْم مِصرْ سَرگین مُرغ‌زاد

لیکْ نه مُرغِ خَسیسِ خانگی
بلک مُرغِ دانش و فَرزانِگی

تو بِدان مانی کَزْ آن نوری تَهی
زآنک بینی بر پَلیدی می‌نَهی

از فِراقَت زَرد شُد رُخسار و رو
بَرگِ زَردی میوه‌یی ناپُخته تو

دیگْ ز آتش شُد سیاه و دودْفام
گوشت از سختی چُنین مانْدست خام

هشت سالَت جوش دادم در فِراق
کَم نَشُد یک ذَرّه خامیت و نِفاق

غورهٔ‌یی تو سنگْ بَسته کَزْ سَقام
غوره‌ها اکنون مَویزَنْد و تو خام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد
گوهر بعدی:بخش ۱۳ - عذر خواستن آن عاشق از گناه خویش به تلبیس و روی پوش و فهم کردن معشوق آن را نیز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.