۴۲۸ بار خوانده شده

بخش ۳ - حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سخت‌دلان و بی‌اعتقادان کردی

آن یکی واعِظْ چو بر تَخت آمدی
قاطِعانِ راه را داعی شُدی

دَست بَرمی‌داشت یا رَب رَحمْ ران
بر بَدان و مُفْسدان و طاغیان

بر همه‌یْ تَسْخَرْکُنانِ اَهْلِ خِیْر
برهمه‌یْ کافِردلان و اَهْلِ دَیْر

می‌نَکَردی او دُعا بر اَصْفیا
می‌‌نَکَردی جز خَبیثان را دُعا

مَر وِرا گفتند کین مَعْهود نیست
دَعْوَتِ اَهْل ِضَلالَت جود نیست

گفت نیکویی ازین‌ها دیده‌ام
من دُعاشان زین سبب بُگْزیده‌ام

خُبْث و ظُلْم و جور چندان ساختند
که مرا از شَرّبه خَیْر انداختند

هرگَهی که رو به دنیا کَردَمی
من ازیشانْ زَخْم و ضَربَت خوردَمی

کَردَمی از زَخْم آن جانِبْ پَناه
باز آوَرْدَندَمی گُرگان به راه

چون سَبَب‌سازِ صَلاح من شُدند
پَس دُعاشان بر منست ای هوشْمَند

بَنده می‌نالَد به حَقْ از دَرد و نیش
صد شِکایَت می‌کُند از رَنْجِ خویش

حَقْ همی‌گوید که آخِر رَنج و دَرد
مَر ترا لابِه کُنان و راست کرد

این گِله زان نِعْمَتی کُن کِتْ زَنَد
از دَرِ ما دور و مُطرودَت کند

در حقیقت هر عَدو دارویِ تست
کیمیا و نافِع و دلْجویِ تست

که ازو اَنْدَر گُریزی در خَلا
اِسْتِعانَت جویی از لُطفِ خدا

در حقیقت دوستانَت دشمن‌اَند
که زِ حَضْرتْ دور و مَشغولَت کنند

هست حیوانی که نامَش اُشْغُرست
او به زَخْم چوب زَفْت و لَمْتُرست

تا که چوبَش می‌زنی بِه می‌شود
او به زَخْم چوبْ فَربه می‌شود

نَفْس مؤمنْ اُشْغُری آمد یَقین
کو به زَخْمِ رَنج زَفْت است و سَمین

زین سَبَب بر اَنْبیا رَنج و شِکَست
از همه خَلْقِ جهانْ اَفْزون تَرست

تا زِ جان‌ها جانَشان شد زَفْت‌تَر
که نَدیدَند آن بَلا قَوْمِ دِگَر

پوست از دارو بَلاکَش می‌شود
چون اَدیمِ طایِفی خَوش می‌شود

وَرْنه تَلخ و تیز مالیدی دَرو
گَنْده گشتی ناخوش و ناپاکْ بو

آدمی را پوستِ نامَدبوغ دان
ازرُطوبَت‌ها شُده زشت و گِران

تَلْخ و تیز و مالِشِ بسیار دِهْ
تا شود پاک و لَطیف و با فَرِهْ

وَرْ نمی‌توانی رِضا دِهْ ای عَیار
گَر خدا رَنجَت دَهَد بی‌اَخْتیار

که بَلایِ دوستْ تَطْهیرِ شماست
عِلْمِ او بالای تدبیرِ شماست

چون صَفا بینَد بَلا شیرین شود
خوش شود دارو چو صِحَّت‌بین شود

بُرد بینَد خویش را در عَیْنِ مات
پَس بگویَد اُقْتُلونی یا ثِقات

این عَوان در حَقِّ غیری سود شُد
لیک اَنْدَر حق خود مَردود شُد

رَحْمِ ایمانی ازو بُبْریده شُد
کینِ شَیْطانی بَرو پیچیده شُد

کارگاهِ خشم گشت و کینْ‌وَری
کینه دان اَصْلِ ضَلال و کافَری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲ - تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول خود معشوق را در باغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر می‌کرد و می‌گفت کی عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم
گوهر بعدی:بخش ۴ - سال کردن از عیسی علیه‌السلام کی در وجود از همهٔ صعبها صعب‌تر چیست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.