۷۰۱ بار خوانده شده

بخش ۲۲۷ - حکایت عاشقی دراز هجرانی بسیار امتحانی

یک جوانی بر زنی مَجنون بُده‌ست
می‌نَدادَش روزگارِ وَصلْ دَست

بَسْ شِکَنجه کرد عشقَش بر زمین
خود چرا دارد زِ اَوَّل عشقْ کین؟

عشق از اَوَّل چرا خونی بُوَد؟
تا گُریزَد آن کِه بیرونی بُوَد

چون فرستادی رَسولی پیشِ زن
آن رَسول از رَشکْ گشتی راه‌زَن

وَرْ به سویِ زن نِبِشتی کاتِبَش
نامه را تَصْحیف خوانْدی نایِبَش

وَرْ صَبا را پیک کردی در وَفا
از غُباری تیره گشتی آن صَبا

رُقْعه گَر بر پَرِّ مُرغی دوخْتی
پَرِّ مُرغ از تَفِّ رُقْعه سوخْتی

راه‌هایِ چاره را غَیرَت بِبَست
لشکرِ اندیشه را رایَتْ شِکَست

بود اَوَّل مونِسِ غَمْ اِنْتِظار
آخِرَش بِشْکَست کی؟ هم اِنْتِظار

گاه گفتی کین بَلایِ بی‌دَواست
گاه گفتی نه حَیاتِ جانِ ماست

گاه هستی زو بَر آوَرْدی سَری
گاه او از نیستی خورْدی بَری

چون که بر وِیْ سَرد گشتی این نَهاد
جوش کردی گرمْ چَشمه‌یْ اِتِّحاد

چون که با بی‌بَرگیِ غُربَت بِساخت
بَرگِ بی‌بَرگی به سویِ او بِتاخت

خوشه‌هایِ فِکْرَتَش بی‌کاه شُد
شَب‌رُوان را رَهْنِما چون ماه شُد

ای بَسا طوطیِّ گویایِ خَمُش
ای بَسا شیرینْ‌رَوانِ رو تُرُش

رو به گورستانْ دَمی خامُش نِشین
آن خَموشانِ سُخَن‌گو را بِبین

لیک اگر یک رنگ بینی خاکَشان
نیست یکسان حالَتِ چالاکَشان

شَحْم و لَحْمِ زندگان یکسان بُوَد
آن یکی غمگین دِگَر شادان بُوَد

تو چه دانی تا نَنوشی قالَشان
زان که پنهان است بر تو حالَشان

بِشْنَوی از قالْ های و هوی را
کِی بِبینی حالَتِ صدتویْ را؟

نَقْشِ ما یکسان به ضِدها مُتَّصِف
خاکْ هم یکسان رَوانْشان مُختَلِف

هم چُنین یکسان بُوَد آوازها
آن یکی پُر دَرد و آن پُر نازها

بانگِ اَسْبانْ بِشْنَوی اَنْدَر مَصاف
بانگِ مُرغانْ بِشْنَوی اَنْدَر طَواف

آن یکی از حِقْد و دیگر زِ ارْتِباط
آن یکی از رَنج و دیگر از نَشاط

هر کِه دور از حالَتِ ایشان بُوَد
پیشَش آن آوازها یکسان بُوَد

آن درختی جُنبَد از زَخْمِ تَبَر
وان درختِ دیگر از بادِ سَحَر

بَس غَلَط گشتم زِ دیگِ مُرده ریگ
زان که سَرپوشیده می‌جوشید دیگ

جوش و نوشِ هرکَسَت گوید بیا
جوشِ صِدْق و جوشِ تَزْویر و ریا

گَر نداری بو زِ جانِ روشِناس
رو دِماغی دست آوَر بوشِناس

آن دِماغی که بر آن گُلْشَن تَنَد
چَشمِ یَعْقوبان هم او روشن کُند

هین بِگو اَحْوالِ آن خسته‌جِگَر
کَزْ بُخاری دور مانْدیم ای پسر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۲۶ - با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق
گوهر بعدی:بخش ۲۲۸ - یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی و من یعمل مثقال ذرة خیرا یره
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.