۲۸۷ بار خوانده شده

بخش ۱۹۱ - ملامت کردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهدید کردن مرورا

قوم گُفتندَش که هین این جا مَخُسب
تا نکوبَد جانْ سِتانَت هَمچو کُسب

که غریبیّ و نمی‌دانی زِ حال
کَنْدَرین جا هر کِه خُفت آمد زَوال

اِتِّفاقی نیست این ما بارها
دیده‌ایم و جُمله اَصْحابِ نُهی

هر کِه آن مَسجد شبی مَسْکَن شُدَش
نیمْ‌شب مرگِ هَلاهِل آمَدَش

از یکی ما تابه صد این دیده‌ایم
نه به تَقلید از کسی بِشْنیده‌ایم

گفت اَلدّینُ نَصیحَه آن رَسول
آن نَصیحَت در لُغَت ضِدِّ غُلول

این نَصیحَت راستی در دوستی
در غُلولی خایِن و سگْ‌پوستی

بی‌خیانت این نَصیحَت از وَداد
می‌نِماییمَت مَگَرْد از عقل و داد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۹۰ - مهمان آمدن در آن مسجد
گوهر بعدی:بخش ۱۹۲ - جواب گفتن عاشق عاذلان را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.