۲۸۸ بار خوانده شده
رو نَهاد آن عاشقِ خونابهریز
دلَْطپان سویِ بُخارا گرم و تیز
ریگِ آمون پیشِ او هَمچون حَریر
آبِ جَیْحون پیشِ او چون آبْگیر
آن بیابانْ پیشِ او چون گُلْسِتان
میفُتاد از خنده او چون گُلسِتان
در سَمَرقَند است قَند امّا لَبَش
از بُخارا یافت وان شُد مَذهَبَش
ای بُخارا عقلْاَفْزا بودهیی
لیکِن ازمن عقل و دین بِرْبودهیی
بَدْر میجویَم از آنم چون هِلال
صَدْر میجویَم دَرین صَفِّ نِعال
چون سَوادِ آن بُخارا را بِدید
در سَوادِ غَمْ بَیاضی شُد پَدید
ساعتی افتاد بی هوش و دراز
عقلِ او پَرّید در بُستانِ راز
بر سَر و رویَش گُلابی میزدند
از گُلابِ عشقِ او غافِل بُدَند
او گُلِسْتانی نَهانی دیده بود
غارتِ عشقَش زِ خود بُبْریده بود
تو فَسُرده دَرخورِ این دَم نهیی
با شِکَر مَقْرون نهیی گَرچه نِی یی
رَخْتِ عَقلَت با تو است و عاقلی
کَزْ جُنودًا لَمْ تَرَوْها غافِلی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دلَْطپان سویِ بُخارا گرم و تیز
ریگِ آمون پیشِ او هَمچون حَریر
آبِ جَیْحون پیشِ او چون آبْگیر
آن بیابانْ پیشِ او چون گُلْسِتان
میفُتاد از خنده او چون گُلسِتان
در سَمَرقَند است قَند امّا لَبَش
از بُخارا یافت وان شُد مَذهَبَش
ای بُخارا عقلْاَفْزا بودهیی
لیکِن ازمن عقل و دین بِرْبودهیی
بَدْر میجویَم از آنم چون هِلال
صَدْر میجویَم دَرین صَفِّ نِعال
چون سَوادِ آن بُخارا را بِدید
در سَوادِ غَمْ بَیاضی شُد پَدید
ساعتی افتاد بی هوش و دراز
عقلِ او پَرّید در بُستانِ راز
بر سَر و رویَش گُلابی میزدند
از گُلابِ عشقِ او غافِل بُدَند
او گُلِسْتانی نَهانی دیده بود
غارتِ عشقَش زِ خود بُبْریده بود
تو فَسُرده دَرخورِ این دَم نهیی
با شِکَر مَقْرون نهیی گَرچه نِی یی
رَخْتِ عَقلَت با تو است و عاقلی
کَزْ جُنودًا لَمْ تَرَوْها غافِلی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق
گوهر بعدی:بخش ۱۸۶ - در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.