۴۲۱ بار خوانده شده
غَفْلَت از تَن بود چون تَن روح شُد
بینَد او اسرار را بی هیچ بُد
چون زمین بَرخاست از جوِّ فَلَک
نه شب و نه سایه باشد نه دَلَک
هر کجا سایهست و شب یا سایِگَهْ
از زمین باشد نه از اَفْلاک و مَهْ
دودْ پیوسته هم از هیزِم بُوَد
نه زِ آتشهایِ مُسْتَنْجِم بُوَد
وَهْم اُفْتَد در خَطا و در غَلَط
عقل باشد در اِصابَتها فَقَط
هر گِرانیّ و کَسَل خود از تَن است
جان زِ خِفَّت جُمله در پَرّیدن است
رویِ سُرخ از غَلْبه خونها بُوَد
رویِ زَرد از جُنبِشِ صَفْرا بُوَد
رو سِپید از قُوَّتِ بَلْغَم بُوَد
باشد از سودا که رو اَدْهَم بُوَد
در حقیقت خالِقِ آثار اوست
لیک جُز عِلَّت نَبینَد اَهْلِ پوست
مَغز کو از پوستها آواره نیست
از طَبیب و عِلَّت او را چاره نیست
چون دُوُم بار آدمیزاده بِزاد
پایِ خود بر فَرقِ عِلَّتها نَهاد
عِلَّتِ اُولیٰ نباشد دین او
عِلَّتِ جُزوی ندارد کینِ او
میپَرَد چون آفتابْ اَنْدَر اُفُق
با عروسِ صِدْق و صورتْ چون تُتُق
بلکه بیرون از اُفُقْ وَزْ چَرخها
بیمَکان باشد چو اَرْواح و نُهیٰ
بَلْ عقولِ ماست سایههایِ او
میفُتَد چون سایهها در پایِ او
مُجْتَهِد هر گَهْ که باشد نَصْشِناس
اَنْدَر آن صورت نَیَندیشَد قیاس
چون نَیابَد نَصّْ اَنْدَر صورتی
از قیاس آنجا نِمایَد عِبْرَتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بینَد او اسرار را بی هیچ بُد
چون زمین بَرخاست از جوِّ فَلَک
نه شب و نه سایه باشد نه دَلَک
هر کجا سایهست و شب یا سایِگَهْ
از زمین باشد نه از اَفْلاک و مَهْ
دودْ پیوسته هم از هیزِم بُوَد
نه زِ آتشهایِ مُسْتَنْجِم بُوَد
وَهْم اُفْتَد در خَطا و در غَلَط
عقل باشد در اِصابَتها فَقَط
هر گِرانیّ و کَسَل خود از تَن است
جان زِ خِفَّت جُمله در پَرّیدن است
رویِ سُرخ از غَلْبه خونها بُوَد
رویِ زَرد از جُنبِشِ صَفْرا بُوَد
رو سِپید از قُوَّتِ بَلْغَم بُوَد
باشد از سودا که رو اَدْهَم بُوَد
در حقیقت خالِقِ آثار اوست
لیک جُز عِلَّت نَبینَد اَهْلِ پوست
مَغز کو از پوستها آواره نیست
از طَبیب و عِلَّت او را چاره نیست
چون دُوُم بار آدمیزاده بِزاد
پایِ خود بر فَرقِ عِلَّتها نَهاد
عِلَّتِ اُولیٰ نباشد دین او
عِلَّتِ جُزوی ندارد کینِ او
میپَرَد چون آفتابْ اَنْدَر اُفُق
با عروسِ صِدْق و صورتْ چون تُتُق
بلکه بیرون از اُفُقْ وَزْ چَرخها
بیمَکان باشد چو اَرْواح و نُهیٰ
بَلْ عقولِ ماست سایههایِ او
میفُتَد چون سایهها در پایِ او
مُجْتَهِد هر گَهْ که باشد نَصْشِناس
اَنْدَر آن صورت نَیَندیشَد قیاس
چون نَیابَد نَصّْ اَنْدَر صورتی
از قیاس آنجا نِمایَد عِبْرَتی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۷۰ - تشبیه دنیا کی بظاهر فراخست و بمعنی تنگ و تشبیه خواب کی خلاص است ازین تنگی
گوهر بعدی:بخش ۱۷۲ - تشبیه نص با قیاس
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.