۳۷۳ بار خوانده شده

بخش ۱۶۸ - وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی

چون بِلال از ضَعف شُد هَمچون هِلال
رنگِ مرگ افتاد بر رویِ بِلال

جُفتِ او دیدش بِگُفتا وا حَرَب
پس بِلالَش گفت نه نه واطَرَب

تا کُنون اَنْدَر حَرَب بودم زِ زیست
تو چه دانی؟ مرگْ چون عیش است وچیست

این هَمی گفت و رُخَش در عَیْنِ گفت
نَرگس و گُلْبَرگ و لاله می‌شِکُفت

تابِ رو و چَشمِ پُر اَنْوارِ او
می گواهی داد بر گفتارِ او

هر سِیَه دل می سِیَه دیدی وِرا
مَردمِ دیده سیاه آمد چرا؟

مَردمِ نادیده باشد رو سیاه
مَردمِ دیده بُوَد مِرآتِ ماه

خود کِه بیند مَردمِ دیده‌یْ تورا
در جهان جُز مَردمِ دیده‌فَزا؟

چون به غَیرِ مَردمِ دیده‌ش نَدید
پس به غَیرِ او کِه در رَنگَش رَسید؟

پس جُز او جُمله مُقَلِّد آمدند
در صِفاتِ مَردمِ دیده بلند

گفت جُفتَش اَلْفِراق ای خوشْ‌خِصال
گفت نه نه اَلْوِصال است اَلْوِصال

گفت جُفت امشب غَریبی می‌رَوی
از تَبار و خویشْ غایب می‌شَوی

گفت نه نه بلکه امشب جانِ من
می‌رَسَد خود از غَریبی در وَطَن

گفت رویَت را کجا بینیم ما؟
گفت اَنْدَر حَلْقهٔ خاصِ خدا

حَلْقهٔ خاصَش به تو پیوسته است
گَر نَظَر بالا کُنی نه سویِ پَست

اَنْدَر آن حَلْقه زِ رَبُّ الْعالَمین
نور می‌تابَد چو در حَلْقه نگین

گفت ویران گشت این خانه دَریغ
گفت اَنْدَر مَهْ نِگَر مَنْگَر به میغ

کرد ویران تا کُند مَعْمورتَر
قَومَم اَنْبُه بود و خانه مُخْتَصَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۶۷ - حیله دفع مغبون شدن در بیع و شرا
گوهر بعدی:بخش ۱۶۹ - حکمت ویران شدن تن به مرگ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.