۴۱۴ بار خوانده شده

بخش ۱۶۰ - خبر کردن خروس از مرگ خواجه

لیک فردا خواهد او مُردن یَقین
گاو خواهد کُشت وارث در حَنین

صاحِبِ خانه بِخواهد مُرد رفت
روزِ فردا نَکْ رَسیدت لوتِ زَفْت

پاره‌هایِ نان و لالَنْگ و طَعام
در میانِ کوی یابَد خاص و عام

گاوِ قُربانیّ و نان‌هایِ تَنُک
بر سگان و سایِلان ریزد سَبُک

مرگِ اسب و اَسْتَر و مرگِ غُلام
بُد قَضا گَردانِ این مَغْرورِ خام

از زیانِ مال و دَردِ آن گُریخت
مالْ اَفْزون کرد و خونِ خویش ریخت

این ریاضَت‌هایِ دَرویشان چراست؟
کان بَلا بر تَنْ بَقایِ جان‌هاست

تا بَقایِ خود نَیابَد سالِکی
چون کُند تَن را سَقیم و هالِکی؟

دست کِی جُنبَد به ایثار و عَمَل
تا نَبینَد داده را جانَش بَدَل؟

آن کِه بِدْهَد بی امیدِ سودها
آن خدای‌ست آن خدای‌ست آن خدا

یا وَلیِّ حَق که خویِ حَقْ گرفت
نور گشت و تابِشِ مُطْلَق گرفت

کو غَنیّ است و جُز او جُمله فَقیر
کِی فَقیری بی عِوَض گوید که گیر؟

تا نَبینَد کودکی که سیب هست
او پیازِ گَنده را نَدْهَد زِ دست

این همه بازارْ بَهرِ این غَرَض
بر دُکان‌ها شِسْته بر بویِ عِوَض

صد مَتاعِ خوب عَرضه می‌کُنند
وَنْدَرونِ دل عِوَض‌ها می‌تَنَند

یک سلامی نَشْنَوی ای مَردِ دین
که نگیرد آخِرت آن آستین

بی طَمَع نَشْنیده‌ام از خاص و عام
من سَلامی ای برادر وَالسَّلام

جُز سلامِ حَقّ هین آن را بِجو
خانه خانه جا به جا و کو به کو

از دَهانِ آدمیِّ خوشْ‌مَشام
هم پیامِ حَق شُنودَم هم سلام

وین سلامِ باقیان بر بویِ آن
من هَمی‌نوشَم به دلْ خوش‌تَر زِ جان

زان سلامِ او سلامِ حَق شُده‌ست
کاتَشْ اَنْدَر دودمانِ خود زده‌ست

مُرده است از خود شُده زنده به رَب
زان بُوَد اسرارِ حَقَّش در دو لب

مُردنِ تَن در ریاضَت زندگی‌ست
رنج این تَنْ روح را پایَندگی‌ست

گوش بِنْهاده بُد آن مَردِ خَبیث
می‌شُنود او از خروسَش آن حَدیث
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۵۹ - خجل گشتن خروس پیش سگ به سبب دروغ شدن در آن سه وعده
گوهر بعدی:بخش ۱۶۱ - دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار چون از خروس خبر مرگ خود شنید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.