۴۲۶ بار خوانده شده

بخش ۱۵۳ - ربودن عقاب موزهٔ مصطفی علیه السلام و بردن بر هوا و نگون کردن و از موزه مار سیاه فرو افتادن

اَنْدَرین بودند کآوازِ صَلا
مُصْطَفیٰ بِشْنید از سویِ عُلا

خواست آبیّ و وضو را تازه کرد
دست و رو را شُست او زان آبِ سَرد

هر دو پا شُست و به موزه کرد رای
موزه را بِرْبود یک موزه‌رُبای

دستْ سویِ موزه بُرد آن خوشْ‌خِطاب
موزه را بِرْبود از دَستَش عُقاب

موزه را اَنْدَر هوا بُرد او چو باد
پس نِگون کرد و از آن ماری فُتاد

دَر فُتاد از موزه یک مارِ سیاه
زان عِنایَت شُد عُقابَش نیکْ خواه

پَسْ عُقاب آن موزه را آوَرْد باز
گفت هین بِسْتان و رو سویِ نماز

از ضَرورت کردم این گُستاخی یی
من زَادَب دارم شِکَسته‌شاخی یی

وایِ کو گُستاخْ پایی می‌نَهَد
بی ضَرورت کِشْ هوا فَتْویٰ دَهَد

پَس رَسولَش شُکر کرد و گفت ما
این جَفا دیدیم و بود این خود وَفا

موزه بِرْبودیّ و من دَرهَم شُدم
تو غَمَم بُردیّ و من در غَم شُدم

گرچه هر غَیْبی خدا ما را نِمود
دل در آن لحظه به خود مشغول بود

گفت دور از تو که غَفلَت در تو رُست
دیدَنَم آن غَیْب را هم عکسِ توست

مار در موزه بِبینَم بر هوا
نیست از من عکسِ توست ای مُصْطَفیٰ

عکسِ نورانی همه روشن بُوَد
عکسِ ظُلْمانی همه گُلْخَن بُوَد

عکسِ عَبْدُاللهْ همه نوری بُوَد
عکسِ بیگانه همه کوری بُوَد

عکسِ هر کَس را بِدان ای جان بِبین
پَهْلویِ جِنْسی که خواهی می‌نِشین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۵۲ - آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسی‌وار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم
گوهر بعدی:بخش ۱۵۴ - وجه عبرت گرفتن ازین حکایت و یقین دانستن کی ان مع العسر یسرا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.