۵۶۹ بار خوانده شده

بخش ۱۵۱ - بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید از سماوات و ارضین و اعیان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفرید خود را محتاج چیزی باید کردن تا بدهد کی امن یجیب المضطر اذا دعاه اضطرار گواه استحقاقست

آن نیازِ مَریَمی بوده‌ست و دَرد
که چُنان طِفْلی سُخَن آغاز کرد

جُزوِ او بی او برایِ او بگُفت
جُزوِ جُزوت گفت دارد در نَهُفت

دست و پا شاهِد شَوَندَت ای رَهی
مُنْکِری را چند دست و پا نَهی؟

وَرْ نباشی مُسْتَحِقِّ شَرح و گفت
ناطِقه‌یْ ناطِقْ تورا دید و بِخُفت

هر چه رویَد از پِیِ مُحْتاجْ رُسْت
تا بِیابَد طالِبی چیزی که جُست

حَقْ تَعالیٰ گَر سَماوات آفرید
از برایِ دَفْعِ حاجاتْ آفرید

هر کجا دَردی دَوا آن جا رَوَد
هر کجا فَقری نَوا آن جا رَوَد

هر کجا مُشکل جواب آن‌جا رَوَد
هر کجا کَشتی‌ست آبْ آن جا رَوَد

آبْ کَم جو تَشنگی آوَر به دست
تا بِجوشَد آبْ از بالا و پَست

تا نَزایَد طِفْلَکِ نازک گِلو
کِی رَوان گردد زِ پِسْتانْ شیرِ او؟

رو بِدین بالا و پَستی‌ها بِدو
تا شَوی تشنه وْ حرارت را گِرو

بَعد ازان بانگِ زنبورِ هوا
بانگِ آبِ جو بِنوشی ای کیا

حاجَتِ تو کَم نباشد از حَشیش
آب را گیری سویِ او می‌کَشیش

گوش گیری آب را تو می‌کَشی
سویِ زَرْعِ خُشک تا یابَد خَوشی

زَرْعِ جان را کِشْ جواهر مُضْمَر است
ابرِ رَحمَت پُر زِ آبِ کوثَر است

تا سَقاهُمْ رَبُّهُمْ آید خِطاب
تَشنه باش اَللهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشته‌ای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت
گوهر بعدی:بخش ۱۵۲ - آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسی‌وار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.