۳۳۷ بار خوانده شده

بخش ۱۴۱ - قصه عشق صوفی بر سفرهٔ تهی

صوفی‌یی بر میخْ روزی سُفره دید
چَرخ می‌زَد جامه‌ها را می‌دَرید

بانگ می‌زَد نَکْ نَوایِ بی‌نَوا
قَحْط‌ها و دَردها را نَکْ دَوا

چون که دود و شورِ او بسیار شُد
هر کِه صوفی بود با او یار شُد

کِخْ‌کِخیّ و های و هویی می‌زدند
تایِ چندی مَست و بی‌خود می‌شُدند

بوالْفُضولی گفت صوفی را که چیست؟
سُفره‌یی آویخته وَزْ نان تَهی‌ست

گفت رَو رَو نَقْشِ بی‌مَعْنیسْتی
تو بِجو هستی که عاشقْ نیستی

عشقِ نانْ بی‌نان غذایِ عاشق است
بَندِ هستی نیست هر کو صادق است

عاشقان را کار نَبْوَد با وجود
عاشقان را هست بی‌سَرمایه سود

بال نه و گِرْدِ عالَم می‌پَرَند
دست نه و گو زِ میدان می‌بَرَند

آن فقیری کو زِ مَعنی بوی یافت
دست بُبْریده هَمی زَنْبیل بافت

عاشقان اَنْدَر عَدَم خیمه زدند
چون عَدَم یک‌رَنگ و نَفْسِ واحِدَند

شیرخواره کِی شِناسَد ذوقِ لوت؟
مَر پَری را بوی باشد لوت و پوت

آدمی کِی بو بَرَد از بویِ او
چون که خویِ اوست ضِدِّ خویِ او؟

یابَد از بو آن پَریِّ بوی‌کَش
تو نیابی آن زِ صد مَنْ لوتِ خَوش

پیشِ قِبْطی خون بُوَد آن آبِ نیل
آب باشد پیشِ سِبْطیِّ جَمیل

جاده باشد بَحرْ زِ اسْرائیلیان
غَرقه گَهْ باشد زِ فرعونِ عَوان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۴۰ - بیان آنک حق تعالی صورت ملوک را سبب مسخر کردن جباران کی مسخر حق نباشند ساخته است چنانک موسی علیه السلام باب صغیر ساخت بر ربض قدس جهت رکوع جباران بنی اسرائیل وقت در آمدن کی ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطة
گوهر بعدی:بخش ۱۴۲ - مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.