۵۰۴ بار خوانده شده

بخش ۱۲۱ - آمدن پیغامبران حق به نصیحت اهل سبا

سیزده پیغامبر آن جا آمدند
گُم‌رَهان را جُمله رَهْبر می‌شُدند

که هَلِه نِعْمَت فُزون شُد شُکر گو
مَرکَبِ شُکر اَرْ بِخُسبَد حَرِّکُوا

شُکْرِ مُنْعِم واجب آید در خِرَد
وَرْنه بُگْشایَد دَرِ خشمِ اَبَد

هین کَرَم بینید وین خود کَس کُند
کَزْ چُنین نِعْمَت به شُکری بَسْ کُند؟

سَر بِبَخشَد شُکر خواهد سَجْده‌یی
پا بِبَخشَد شُکر خواهد قَعْده‌یی

قوم گفته شُکْرِ ما را بُرد غول
ما شُدیم از شُکر و از نِعْمَت مَلول

ما چُنان پَژمُرده گشتیم از عَطا
که نه طاعَتْمان خوش آید نه خَطا

ما نمی‌خواهیم نِعْمَت‌ها و باغ
ما نمی‌خواهیم اَسْباب و فَراغ

اَنْبیا گفتند در دلْ عِلَّتی‌ست
که ازان در حَق‌شِناسی آفَتی‌ست

نِعْمَت از وِیْ جُمْلگی عِلَّت شود
طُعْمه در بیمار کِی قُوَّت شود؟

چند خوش پیشِ تو آمد ای مُصِر
جُمله ناخوش گشت و صافِ او کَدِر

تو عَدوِّ این خوشی‌ها آمدی
گشت ناخوشْ هر چه بر وِیْ کَفْ زدی

هر کِه او شُد آشنا و یارِ تو
شُد حَقیر و خوار در دیدارِ تو

هر کِه او بیگانه باشد با تو هم
پیشِ تو او بَسْ مِهْ‌است و مُحْتَرَم

این هم از تاثیرِ آن بیماری است
زَهْرِ او در جُمله جُفْتان ساری است

دَفْعِ آن عِلَّت بِبایَد کرد زود
که شِکَر با آن حَدَث خواهد نِمود

هر خوشی کآیَد به تو ناخوش شود
آبِ حیوان گَر رَسَد آتش شود

کیمیایِ مرگ و جَسْک است آن صِفَت
مرگ گردد زان حَیاتَت عاقِبَت

بَسْ غدایی که زِ وِیْ دلْ زنده شُد
چون بِیامَد در تَنِ تو گَنْده شُد

بَسْ عزیزی که به نازْ اِشْکار شُد
چون شِکارَت شُد بَرِ تو خوار شُد

آشناییْ عقل با عقلْ از صَفا
چون شود هر دَمْ فُزون باشد وَلا

آشناییْ نَفْس با هر نَفْسِ پَست
تو یَقین می‌دان که دَمْ دَمْ کمتر است

زان که نَفْسَش گِرْدِ عِلَّت می‌تَنَد
مَعْرِفَت را زود فاسِد می‌کُند

گَر نخواهی دوست را فردا نَفیر
دوستی با عاقل و با عقلْ گیر

از سُمومِ نَفْس چون با عِلَّتی
هر چه گیری تو مَرَض را آلَتی

گَر بگیری گوهری سنگی شود
وَرْ بگیری مِهْرِ دلْ جنگی شود

وَرْ بگیری نُکتهٔ بِکْری لَطیف
بَعدِ دَرْکَت گشت بی‌ذوق و کثیف

که من این را بَسْ شَنیدم کُهنه شُد
چیزِ دیگر گو به جُز آن ای عَضُد

چیزِ دیگر تازه و نو گفته گیر
باز فردا زان شَوی سیر و نَفیر

دَفْعِ عِلَّت کُن چو عِلَّت خَو شود
هر حَدیثی کُهنه پیشَت نَو شود

تا که آن کُهنه بَرآرَد بَرگِ نَو
بِشْکُفانَد کُهنه صد خوشه زِ گَو

ما طَبیبانیم شاگردانِ حَق
بَحْرِ قُلْزُم دید ما را فَانْفَلَق

آن طَبیبانِ طَبیعت دیگرَنْد
که به دل از راهِ نَبْضی بِنْگَرَنْد

ما به دلْ بی‌واسطه خوش بِنْگَریم
کَزْ فَراستْ ما به عالی مَنْظَریم

آن طَبیبانِ غذایَند و ثِمار
جانِ حیوانی بِدیشان اُسْتوار

ما طَبیبانِ فِعالیم و مَقال
مُلْهِمِ ما پَرتوِ نورِ جَلال

کین چُنین فِعْلی تورا نافِعْ بُوَد
وان چُنان فِعْلی زِ رَهْ قاطِعْ بُوَد

این چُنین قولی تورا پیش آوَرَد
وان چُنان قولی تو را نیش آوَرَد

آن طَبیبان را بُوَد بَوْلی دلیل
وین دلیلِ ما بُوَد وَحْیِ جَلیل

دَستْ‌مُزدی می‌نخواهیم از کسی
دستْ‌مُزدِ ما رَسَد از حَق بَسی

هین صَلا بیماریِ ناسور را
دارویِ ما یک به یک رَنْجور را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲۰ - صفت خرمی شهر اهل سبا و ناشکری ایشان
گوهر بعدی:بخش ۱۲۲ - معجزه خواستن قوم از پیغامبران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.