۲۸۶ بار خوانده شده

بخش ۱۱۲ - عزم کردن داود علیه السلام به خواندن خلق بدان صحرا کی راز آشکارا کند و حجتها را همه قطع کند

گفت ای یاران زمانِ آن رَسید
کان سِرِ مَکْتومِ او گردد پَدید

جُمله بَرخیزید تا بیرون رَویم
تا بر آن سِرِّ نَهان واقِف شَویم

در فُلان صَحرا درختی هست زَفْت
شاخ‌هایَش اَنْبُه و بسیار و چَفْت

سخت راسِخْ خیمه‌گاه و میخِ او
بویِ خون می‌آیَدَم از بیخِ او

خون شُده‌ست اَنْدَر بُنِ آن خوشْ درخت
خواجه راکُشته‌ست این مَنْحوس‌بَخت

تا کُنون حِلْمِ خدا پوشید آن
آخِر از ناشُکریِ آن قَلْتَبان

که عیالِ خواجه را روزی نَدید
نی به نوروز و نه موسِم‌هایِ عید

بی‌نَوایان را به یک لُقْمه نَجُست
یاد ناوَرْد او زِ حَق‌هایِ نَخُست

تا کُنون از بَهرِ یک گاوْ این لَعین
می‌زَنَد فرزندِ او را در زمین

او به خود بَرداشت پَرده از گُناه
وَرْنَه می‌پوشید جُرمَش را اِله

کافِر و فاسِق دَرین دورِ گَزَند
پَرده خود را به خود بَر می‌دَرَند

ظُلْمْ مَسْتور است در اسرارِ جان
می‌نَهَد ظالِمْ به پیشِ مَردمان

که بِبینیدَم که دارم شاخ‌ها
گاوِ دوزخ را بِبینید از مَلا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۱ - حکم کردن داود بر صاحب گاو کی جمله مال خود را به وی ده
گوهر بعدی:بخش ۱۱۳ - گواهی دادن دست و پا و زبان بر سر ظالم هم در دنیا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.