۳۵۶ بار خوانده شده

بخش ۱۰۵ - رفتن هر دو خصم نزد داود علیه السلام

می‌کَشیدَش تا به داوودِ نَبی
که بیا ای ظالِمِ گیجِ غَبی

حُجَّتِ بارِد رَها کُن ای دَغا
عقلْ در تَن آوَر و با خویش آ

این چه می‌گویی؟ دُعا چِه بْوَد؟ مَخَند
بر سَر و ریشِ من و خویش ای لَوَند

گفت من با حَقْ دُعاها کرده‌ام
اَنْدَرین لابِه بَسی خون خَورده‌ام

من یقین دارم دُعا شُد مُسْتَجاب
سَر بِزَن بر سنگْ ای مُنْکَرخِطاب

گفت گِرد آیید هین یا مُسلمین
ژاژْ بینید و فُشارِ این مَهین

ای مُسَلمانان دُعا مالِ مرا
چون از آنِ او کُند بَهرِ خدا؟

گَر چُنین بودی همه عالَم بِدین
یک دُعا اَمْلاک بُردَنْدی به کین

گَر چُنین بودی گدایانِ ضَریر
مُحْتَشَم گشته بُدَنْدیّ و امیر

روز و شب اَنْدَر دُعایَند و ثَنا
لابِه‌گویان که تو دِهْ‌مان ای خدا

تا تو نَدْهی هیچ کَس نَدْهَد یَقین
ای گُشایَنْده تو بُگْشا بَندِ این

مَکْسَبِ کوران بُوَد لابِه وْ دُعا
جُز لبِ نانی نَیابَند از عَطا

خَلْق گفتند این مُسلمان راست‌گوست
وین فُروشنده‌یْ دُعاها ظُلْم‌جوست

این دُعا کی باشد از اَسْبابِ مِلْک؟
کی کَشَد این را شَریعَت خود به سِلْک؟

بَیْع و بَخشِش یا وَصیَّت یا عَطا
یا زِ جِنْسِ این شود مِلْکی تو را

در کُدامین دَفتر است این شَرعِ نو؟
گاو را تو باز دِهْ یا حَبْس رو

او به سویِ آسْمان می‌کرد رو
واقعه‌یْ ما را نَدانَد غیرِ تو

در دلِ من آن دُعا اَنْداختی
صد امید اَنْدَر دِلَم اَفْراختی

من نمی‌کردم گِزافه آن دُعا
هَمچو یوسُف دیده بودم خواب‌ها

دید یوسُف آفتاب و اَخْتَران
پیشِ او سَجْده‌کُنان چون چاکَران

اعتمادش بود بر خوابِ دُرُست
در چَهْ و زندان جُز آن را می‌نَجُست

زِاعْتِمادِ او نَبودش هیچ غَم
از غُلامیْ وَزْ مَلام و بیش و کَم

اِعْتمادی داشت او بر خوابِ خویش
که چو شمعی می‌فُروزیدَش زِ پیش

چون دَر اَفْکَندند یوسُف را به چاه
بانگ آمد سَمْعِ او را از اِلٰه

که تو روزی شَهْ شَوی ای پَهْلَوان
تا بِمالی این جَفا در رویَشان

قایِلِ این بانگْ نایَد در نَظَر
لیکْ دلْ بِشْناخت قایِل را زَاثَر

قُوَّتیّ و راحتیّ و مَسْنَدی
در میانِ جانْ فُتادَش زان نِدا

چاه شُد بر وِیْ بِدان بانگِ جَلیل
گُلْشَن و بَزمی چو آتش بر خَلیل

هر جَفا که بَعد از آنَش می‌رَسید
او بِدان قُوَّت به شادی می‌کَشید

هم چُنان که ذوقِ آن بانگِ اَلَست
در دلِ هر مؤمنی تا حَشر هست

تا نباشد در بَلاشانْ اِعْتِراض
نه زِ اَمر و نَهیِ حَقْشان اِنْقِباض

لُقْمهٔ حُکْمی که تَلْخی می‌نَهَد
گُلْشِکَر آن را گُوارِش می‌دَهَد

گُلْشِکَر آن را که نَبْوَد مُسْتَنَد
لُقْمه را زِانْکارْ او قَی می‌کُند

هر کِه خوابی دید از روزِ اَلَست
مَست باشد در رَهِ طاعاتْ مَست

می‌کَشَد چون اُشْتُرِ مَست این جَوال
بی‌فُتور و بی‌گُمان و بی‌مَلال

کَفْکِ تَصْدیقَش به گِردِ پوزِ او
شُد گواهِ مَستی و دِلْسوزِ او

اُشتُر از قُوَّت چو شیرِ نَر شُده
زیرِ ثِقْلِ بارْ اندک‌خَور شُده

ز آرزویِ ناقه صد فاقه بَرو
می‌نِمایَد کوهْ پیشَش تارِ مو

در اَلَست آن کو چُنین خوابی ندید
اَنْدَرین دنیا نَشُد بَنده وْ مُرید

وَرْ بِشُد اَنْدَر تَردُّد صد دِلِه
یک زمان شُکرَسْتَش و سالی گِلِه

پایْ پیش و پایْ پَس در راهِ دین
می‌نَهَد با صد تَرَدُّد بی یَقین

وامْ‌دارِ شَرحِ اینم نَکْ گِرو
وَرْ شِتابَسْتَت زَ الَمْ نَشْرَح شِنو

چون ندارد شَرحِ این مَعنی کَران
خَر به سویِ مُدَّعیِ گاو ران

گفت کورم خوانْد زین جُرمْ آن دَغا
بَس بِلیسانه قیاس است ای خدا

من دُعا کورانه کِی می‌کرده‌ام؟
جُز به خالِقْ کُدْیه کِی آورده‌ام؟

کور از خَلْقانْ طَمَع دارد زِ جَهْل
من زِ تو کَزْ توست هر دُشوار سَهْل

آن یکی کورَم زِ کوران بِشْمُرید
او نیاز جان و اِخْلاصَم ندید

کوریِ عشق است این کوریِّ من
حُبُّ یُعْمی و یُصِمَّست ای حَسَن

کورم از غیرِ خدا بینا بِدو
مُقْتَضایِ عشقْ این باشد نِکو

تو که بینایی زِ کورانَم مَدار
دایِرَم برگِردِ لُطْفَت ای مَدار

آن چُنان که یوسُفِ صِدّیق را
خوابْ بِنْمودیّ و گَشتَش مُتَّکا

مَر مرا لُطْفِ تو هم خوابی نِمود
آن دُعایِ بی‌حَدَم بازی نَبود

می‌نَدانَد خَلْقْ اسرارِ مرا
ژاژْ می‌دانند گفتارِ مرا

حَقَّشان است و کِه داند رازِ غَیْب
غیرِ عَلّامِ سِر و سَتّارِ عَیْب؟

خَصْم گُفتَش رو به من کُن حَقْ بگو
رو چه سویِ آسْمان کردی عَمو؟

شَیْد می‌آری غَلَط می‌اَفْکَنی
لافِ عشق و لافِ قُربَت می‌زَنی؟

با کُدامین روی چون دل‌مُرده‌یی
رویْ سویِ آسْمان‌ها کرده‌یی؟

غُلْغُلی در شهر اُفْتاده ازین
آن مُسلمان می‌نَهَد رو بر زمین

کِی خدا این بَنده را رُسوا مَکُن
گَر بَدَم هم سِرِّ من پیدا مَکُن

تو هَمی‌دانیّ و شب‌هایِ دراز
که هَمی‌خوانْدم تو را با صد نیاز

پیشِ خَلْق این را اگَر چه قَدْر نیست
پیشِ تو هَمچون چراغِ روشنی‌ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۴ - باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او
گوهر بعدی:بخش ۱۰۶ - شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم وسال کردن از مدعی علیه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.