۳۲۰ بار خوانده شده

بخش ۱۰۴ - باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او

یادم آمد آن حِکایَت کان فَقیر
روز و شب می‌کرد اَفْغان و نَفیر

وَزْ خدا می‌خواست روزیِّ حَلال
بی شِکار و رَنْج و کَسْب و اِنْتِقال

پیش ازین گفتیم بَعضی حالِ او
لیکْ تَعْویق آمد و شُد پنج‌تو

هم بِگوییمَش کجا خواهد گُریخت؟
چون زِابرِ فَضْلِ حَقْ حِکْمَت بِریخت

صاحِبِ گاوش بِدید و گفت هین
ای به ظُلْمَت گاوِ من گشته رَهین

هین چراکُشتی بگو گاوِ مرا؟
اَبْلهِ طَرّار اِنْصاف اَنْدَرا

گفت من روزی زِ حَقْ می‌خواستم
قِبْله را از لابِه می‌آراستم

آن دُعایِ کُهنه‌ام شُد مُسْتَجاب
روزیِ من بود کُشتَم نَکْ جواب

او زِ خشم آمد گَریبانَش گرفت
چند مُشتی زد به رویش ناشِکِفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۳ - انکار کردن آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی و پریدن ایشان و ناپیدا شدن در پردهٔ غیب و حیران شدن دقوقی کی در هوا رفتند یا در زمین
گوهر بعدی:بخش ۱۰۵ - رفتن هر دو خصم نزد داود علیه السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.