۴۱۲ بار خوانده شده

بخش ۱۰۱ - تصورات مرد حازم

آن چُنان که ناگهان شیری رَسید
مَرد را بِرْبود و در بیشه کَشید

او چه اَنْدیشد در آن بُردن؟ بِبین
تو همان اَنْدیش ای اُستادِ دین

می‌کَشَد شیرِ قَضا در بیشه‌ها
جانِ ما مشغولِ کار و پیشه‌ها

آن چُنان کَزْ فَقر می‌تَرسَنْد خَلْق
زیرِ آبِ شور رفته تا به حَلْق

گَر بِتَرسَنْدی ازان فَقرآفرین
گنج‌هاشان کشف گَشتی در زمین

جُمله‌شان از خَوْفِ غَم در عینِ غَم
در پِیِ هستی فُتاده در عَدَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۰ - شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن
گوهر بعدی:بخش ۱۰۲ - دعا و شفاعت دقوقی در خلاص کشتی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.