۳۵۰ بار خوانده شده

بخش ۸۸ - بازگشتن به قصهٔ دقوقی

آن دَقوقی رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْه
گفت سافَرْتُ مَدًی فی خافِقَیْه

سال و مَهْ رَفتم سَفَر از عشقِ ماه
بی‌خَبَر از راه حیرانْ در اِلٰه

پا بِرِهنه می‌رَوی بر خار و سنگ؟
گفت من حیرانَم و بی‌خویش و دَنْگ

تو مَبین این پای‌ها را بر زمین
زان که بر دل می‌رَوَد عاشقْ یَقین

از رَهْ و مَنْزِل زِ کوتاه و دراز
دل چه دانَد؟ کوست مَستِ دِلْنواز

آن دِراز و کوتَه اَوْصافِ تَن است
رَفتنِ اَرْواحْ دیگر رفتن است

تو سَفَرکردی زِ نُطْفه تا به عقل
نه به گامی بود نه مَنْزِل نه نَقْل

سَیْرِ جانْ بی‌چون بُوَد در دَوْر و دَیْر
جسمِ ما از جان بِیاموزید سَیْر

سَیْرِ جسمانه رَها کرد او کُنون
می‌رَوَد بی‌چونْ نَهان در شَکلِ چون

گفت روزی می‌شُدم مُشتاقْ‌وار
تا بِبینَم در بَشَر اَنْوارِ یار

تا بِبینَم قُلْزُمی در قَطره‌یی
آفتابی دَرْج اَنْدَر ذَرّه‌یی

چون رَسیدم سویِ یک ساحِل به گام
بود بی‌گَهْ گشته روز و وَقتِ شام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۷ - سر طلب کردن موسی خضر را علیهماالسلام با کمال نبوت و قربت
گوهر بعدی:بخش ۸۹ - نمودن مثال هفت شمع سوی ساحل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.