۵۳۳ بار خوانده شده

بخش ۸۶ - بازگشتن به قصهٔ دقوقی

مَر عَلی را در مِثالی شیر خوانْد
شیرْ مِثْلِ او نباشد گَرچه رانْد

از مِثال و مِثْل و فَرقِ آن بِران
جانِبِ قِصّه‌یْ دَقوقی ای جوان

آن کِه در فَتویٰ اِمامِ خَلْق بود
گویِ تَقْویٰ از فرشته می‌رُبود

آن کِه اَنْدَر سَیْرْ مَهْ را مات کرد
هم زِ دینْ‌داریِّ او دین رَشک خَورْد

با چُنین تَقویّ و اَوْراد و قیام
طالِبِ خاصانِ حَق بودی مُدام

در سَفَر مُعْظَم مُرادَش آن بُدی
که دَمی بر بَنده‌یْ خاصی زَدی

این هَمی‌گفتی چو می‌رَفتی به راه
کُن قَرینِ خاصِگانَم ای اِلٰه

یا رَب آن‌ها راکه بِشْناسَد دِلَم
بَنده و بَسته‌میان و مُجْمِلَم

وان کِه نَشْناسَم تو ای یَزدانِ جان
بر منِ مَحْجوبَشان کُن مِهْربان

حَضرتَش گفتی که ای صَدْرِ مِهین
این چه عشق است و چه اِسْتِسْقاست این؟

مِهْرِ من داری چه می‌جویی دِگَر؟
چون خدا با توست چون جویی بَشَر؟

او بِگُفتی یا رَب ای دانایِ راز
تو گُشودی در دِلَم راهِ نیاز

درمیانِ بَحْر اگر بِنْشَسته‌اَم
طَمْع در آبِ سَبو هم بَسته‌ام

هَمچو داوودم نَوَد نَعْجه مَراست
طَمْع در نَعْجه‌یْ حَریفَم هم بِخاست

حِرص اَنْدَر عشقِ تو فَخْر است و جاه
حِرص اَنْدَر غَیرِ تو نَنْگ و تَباه

شَهْوت و حِرصِ نَران بیشی بُوَد
وانِ حیزانْ نَنْگ و بَدکیشی بُوَد

حِرصِ مَردان از رَهِ پیشی بُوَد
در مُخَنَّث حِرصْ سویِ پَسْ رَوَد

آن یکی حِرص از کَمالِ مَردی است
وان دِگَر حِرصْ اِفْتِضاح و سَردی است

آه سِرّی هست این جا بَسْ نَهان
که سویِ خِضْری شود موسیٰ رَوان

هَمچو مُسْتَسْقی کَزْ آبَش سیر نیست
بر هر آنچه یافتی بِاللهْ مَایست

بی‌نِهایَت حَضرت است این بارگاه
صَدْر را بُگْذار صَدْرِ توست راه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۵ - قصهٔ دقوقی رحمة الله علیه و کراماتش
گوهر بعدی:بخش ۸۷ - سر طلب کردن موسی خضر را علیهماالسلام با کمال نبوت و قربت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.