۴۵۰ بار خوانده شده

بخش ۵۱ - مثل در بیان آنک حیرت مانع بحث و فکرتست

آن یکی مَردِ دومو آمد شِتاب
پیشِ یک آیینه دارِ مُسْتَطاب

گفت از ریشَم سپیدی کُن جُدا
که عروسِ نو گُزیدم ای فَتی

ریشِ او بُبْرید و کُل پیشَش نَهاد
گفت تو بُگْزین مرا کاری فُتاد

این سوآل وآن جواب است آن گُزین
که سَرِ این‌ها ندارد دَردِ دین

آن یکی زد سیلی‌یی مَر زَیْد را
حَمله کرد او هم برای کَیْد را

گفت سیلی‌زَن سوآلت می‌کُنم
پس جوابَم گوی وآن گَهْ می‌زَنَم

بر قَفایِ تو زدم آمد طَراق
یک سوآلی دارم این جا در وِفاق

این طَراق از دستِ من بوده‌ست یا
از قَفاگاهِ تو؟ ای فَخْرِ کیا

گفت از دَردْ این فَراغَت نیستم
که دَرین فِکْر و تَفکُّر بیسْتم

تو که بی‌دَردی هَمی اَنْدیش این
نیست صاحب‌ْدَرد را این فکر هین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۰ - توفیق میان این دو حدیث کی الرضا بالکفر کفر و حدیث دیگر من لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای
گوهر بعدی:بخش ۵۲ - حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.