۵۹۱ بار خوانده شده

بخش ۴۷ - تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی و وفات مصطفی را علیه السلام نمودن بخواب موسی و قاصدان تغییر قرآن را با آن دو ساحر بچه کی قصد بردن عصا کردند چو موسی را خفته یافتند

مُصْطَفیٰ را وَعده کرد اَلْطافِ حَق
گَر بِمیری تو نَمیرد این سَبَق

من کتاب و مُعْجزه‌ت را رافِعَم
بیش و کَم‌کُن را زِ قرآن مانِعَم

من تو را اَنْدَر دو عالَم حافظَم
طاعِنان را از حَدیثَت رافِضَم

کَس نَتانَد بیش و کَم کَردن دَرو
تو بِهْ از من حافِظی دیگر مَجو

رونَقَت را روزْ روزاَفْزون کُنم
نامِ تو بر زَرّ و بر نُقره زَنَم

مِنْبَر و مِحْراب سازم بَهرِ تو
در مَحَبَّت قَهْرِ من شُد قَهْرِ تو

نامِ تو از تَرسْ پنهان می‌گُوَند
چون نماز آرَند پنهان می‌شوند

از هَراس و تَرسِ کُفّارِ لَعین
دینْت پنهان می‌شود زیرِ زمین

من مِناره پُر کُنم آفاق را
کور گردانم دو چَشمِ عاق را

چاکَرانَت شهرها گیرند و جاه
دینِ تو گیرد زِ ماهی تا به ماه

تا قیامَت باقی‌اَش داریم ما
تو مَتَرس از نَسْخِ دین ای مُصْطَفیٰ

ای رَسولِ ما تو جادو نیستی
صادقی هم‌خِرقهٔ موسی‌سْتی

هست قرآن مَر تو را هَمچون عَصا
کُفرها را دَر کَشَد چون اَژدَها

تو اگر در زیرِ خاکی خُفته‌یی
چون عَصایَش دانْ تو آنچه گفته‌یی

قاصِدان را بر عَصایَت دست نی
تو بِخُسب ای شَهْ مُبارک خُفتَنی

تَن بِخُفته نورِ تو بر آسْمان
بَهرِ پیکارِ تو زِهْ کرده کَمان

فلسفیّ و آنچه پوزَش می‌کُند
قَوْسِ نورَت تیرْدوزَش می‌کُند

آن چُنان کرد و ازان اَفْزون که گفت
او بِخُفت و بَخت و اِقْبالَش نَخُفت

جانِ بابا چون که ساحِر خواب شُد
کارِ او بی رونَق و بی‌تاب شُد

هر دو از گورَش رَوان گشتند تَفْت
تا به مصر از بَهرِ آن پیکارِ زَفْت

چون به مصر از بَهرِ آن کار آمدند
طالِبِ موسیّ و خانه‌یْ او شُدند

اِتِّفاق افتاد کان روزِ ورود
موسی اَنْدَر زیرِ نَخْلی خُفته بود

پس نِشان دادَندَشان مَردم بِدو
که بُرو آن سویِ نَخْلِسْتان بِجو

چون بیامَد دید در خُرمابُنان
خُفته‌یی که بود بیدارِ جهان

بَهرِ نازِش بَسته او دو چَشمِ سَر
عَرش و فَرشَش جُمله در زیرِ نَظَر

ای بَسا بیدارْ چَشمِ خُفته‌دل
خود چه بیند دیدِ اَهْلِ آب و گِل؟

آن کِه دلْ بیدار دارد چَشمِ سَر
گَر بِخُسبَد بَر گُشایَد صد بَصَر

گَر تو اَهْلِ دل نه‌یی بیدار باش
طالِبِ دل باش و در پیکار باش

وَرْ دِلَت بیدار شُد می‌خُسب خَوش
نیست غایِبْ ناظِرَت از هفت و شَش

گفت پیغامبر که خُسبَد چَشم من
لیکْ کِی خُسبَد دِلَم اَنْدَر وَسَن؟

شاهْ بیدار است حارِس خُفته گیر
جانْ فِدایِ خُفتگانِ دلْ‌بَصیر

وَصْفِ بیداریِّ دلْ ای مَعنوی
دَر نَگُنجَد در هزاران مَثنوی

چون بِدیدَندَش که خُفته‌ست او دراز
بَهرِ دُزدیِّ عَصا کردند ساز

ساحِران قَصْدِ عَصا کردند زود
کَزْ پَسَش باید شُدن وان گَهْ رُبود

اندکی چون پیش‌تَر کردند ساز
اَنْدَر آمد آن عَصا در اِهْتِزاز

آن چُنان بر خود بِلَرزید آن عَصا
کآن دو بَر جا خُشک گَشتند از وَجا

بَعد ازان شُد اَژدَها و حَمله کرد
هر دُوان بُگْریختند و رویْ زرد

رو در افتادن گرفتند از نِهیب
غَلْطْ غَلْطان مُنْهَزِمْ در هر نِشیب

پس یَقینْ شان شُد که هست از آسْمان
زان که می‌دیدند حَدِّ ساحِران

بَعد ازان اِطْلاق و تَبْشان شُد پَدید
کارَشان تا نَزْع و جان کَندن رَسید

پس فرستادند مَردی در زمان
سویِ موسیٰ از برایِ عُذْرِ آن

کِامْتِحان کردیم و ما را کِی رَسَد
اِمْتِحانِ تو اگر نَبْوَد حَسَد؟

مُجْرمِ شاهیم ما را عَفْو خواه
ای تو خاصُ الْخاصِ دَرگاهِ اِلٰه

عَفْو کرد و در زمانْ نیکو شُدند
پیشِ موسیٰ بر زمین سَر می‌زدند

گفت موسی عَفْو کردم ای کِرام
گشت بر دوزخْ تَن و جانْتان حَرام

من شما را خود ندیدم ای دو یار
اَعْجَمی سازید خود را زِاعْتِذار

هم‌چُنان بیگانه‌شَکْل و آشنا
در نَبَرد آیید بَهرِ پادشا

پس زمین را بوسه دادند و شُدند
اِنْتِظارِ وَقت و فُرصَت می‌بُدند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۶ - جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود
گوهر بعدی:بخش ۴۸ - جمع آمدن ساحران از مداین پیش فرعون و تشریفها یافتن و دست بر سینه زدن در قهر خصم او کی این بر ما نویس
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۳۹۹/۸/۱۲ ۱۱:۲۵

نیازی نیست در مقابل بی ادبان به ساحت پیامبر موضع گرفت و دست به کاری زد که اخلاق نبوی از آن مبرا است. خدا خود حافظ دین و رافع نام و نشان اوست.