۲۸۳ بار خوانده شده

بخش ۳۱ - وصیت کردن عمران جفت خود را بعد از مجامعت کی مرا ندیده باشی

وا مَگَردان هیچ ازین‌ها دَم مَزَن
تا نَیایَد بر من و تو صد حَزَن

عاقِبَت پیدا شود آثارِ این
چون عَلامَت‌ها رَسید ای نازنین

در زمانْ از سویِ میدان نَعْره‌ها
می‌رَسید از خَلْق و پُر می‌شُد هوا

شاه ازان هَیَبت بُرون جست آن زمان
پابِرِهنه کین چه غُلغُل‌هاست هان؟

از سویِ میدان چه بانگ است و غَریو
کَزْ نِهیبَش می‌رَمَد جِنّیّ و دیو؟

گفت عِمْران شاهِ ما را عُمر باد
قومِ اسرائیلیانَند از تو شاد

از عَطایِ شاه شادی می‌کُنند
رَقْص می‌آرَند و کَف‌ها می‌زَنند

گفت باشد کین بُوَد امّا وَلیک
وَهْم و اندیشه مرا پُر کرد نیک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۰ - جمع آمدن عمران به مادر موسی و حامله شدن مادر موسی علیه‌السلام
گوهر بعدی:بخش ۳۲ - ترسیدن فرعون از آن بانگ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.