۲۹۸ بار خوانده شده

بخش ۲۸ - حکایت

هم چُنان کین جا مُغولِ حیله‌دان
گفت می‌جویَم کسی از مصریان

مصریان را جمع آرید این طَرَف
تا دَر آیَد آن کِه می‌باید به کَف

هر کِه می‌آمد بِگُفتا نیست این
هین دَرآ خواجه در آن گوشه نِشین

تا بدین شیوه همه جمع آمدند
گَردنِ ایشان بِدین حیلَت زدند

شومیِ آن که سویِ بانگِ نماز
داعیُ اللّهْ را نَبُردَندی نیاز

دَعوتِ مَکّارشان اَنْدَر کَشید
اَلْحَذَر از مَکْرِ شَیْطان ای رَشید

بانگِ درویشان و مُحتاجان بِنوش
تا نگیرد بانگِ مُحْتالیْت گوش

گَر گدایان طامِع‌اَند و زشت‌خو
در شِکَم‌خواران تو صاحب‌ْدل بِجو

در تَکِ دریا گُهَر با سنگ‌هاست
فَخْرها اَنْدَر میانِ نَنْگ‌هاست

پس بِجوشیدَند اسرائیلیان
از پِگَهْ تا جانِبِ میدانْ دَوان

چون به حیلَتْشان به میدان بُرد او
رویِ خود بِنْمودَشان بس تازه‌رو

کرد دِلْداریّ و بَخشش‌ها بِداد
هم عَطا هم وَعده‌ها کرد آن قُباد

بعد ازان گفت از برایِ جانَتان
جُمله در میدان بِخُسبید اِمْشَبان

پاسُخش دادند که خِدمَت می‌کنیم
گَر تو خواهی یک مَهْ این جا ساکِنیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۷ - به میدان خواندن بنی اسرائیل برای حیلهٔ ولادت موسی علیه السلام
گوهر بعدی:بخش ۲۹ - بازگشتن فرعون از میدان به شهر شاد بتفریق بنی اسرائیل از زنانشان در شب حمل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.