۳۱۷ بار خوانده شده

بخش ۲۵ - قصهٔ هاروت و ماروت و دلیری ایشان بر امتحانات حق تعالی

پیش ازین زان گفته بودیم اندکی
خود چه گوییم؟ از هزارانَش یکی

خواستم گفتن در آن تَحْقیق‌ها
تا کُنون وا مانْد از تَعْویق‌ها

حَملهٔ دیگر زِ بسیارش قَلیل
گفته آید شَرحِ یک عُضوی زِ پیل

گوش کُن هاروت را ماروت را
ای غُلام و چاکَرانْ ما روت را

مَست بودند از تماشایِ اِلٰه
وَزْ عَجایب‌هایِ اِسْتِدراجِ شاه

این چُنین مَستی‌ست زِاسْتِدْراجِ حَق
تا چه مَستی‌ها کُند مَعْراجِ حَق

دانهٔ دامَش چُنین مَستی نِمود
خوانِ اِنْعامَش چه‌ها داند گشود

مَست بودند و رَهیده از کَمَنْد
هایْ هویِ عاشقانه می‌زدند

یک کَمین و اِمْتِحان در راه بود
صَرصَرش چون کاه کُهْ را می‌رُبود

اِمْتِحان می‌کردشان زیر و زَبَر
کِی بُوَد سَرمَست را زین‌ها خَبَر؟

خَنْدق و میدان به پیشِ او یکی‌ست
چاه و خَنْدق پیشِ او خوش مَسْلَکی‌ست

آن بُزِ کوهی بر آن کوهِ بُلند
بَر دَوَد از بَهرِ خورْدی بی‌گَزَند

تا عَلَف چیند بِبینَد ناگهان
بازی یی دیگر زِ حُکْمِ آسْمان

بر کُهی دیگر بَر اَنْدازد نَظَر
ماده بُز بیند بر آن کوهِ دِگَر

چَشمِ او تاریک گردد در زمان
بَر جَهَد سَرمَست زین کُهْ تا بِدان

آن چُنان نزدیک بِنْمایَد وِرا
که دَویدن گِردِ بالوعه‌یْ سَرا

آن هزاران گَزْ دو گَز بِنْمایَدَش
تا زِ مَستی مَیْلِ جَستن آیَدَش

چون که بِجْهَد دَر فُتَد اَنْدَر میان
در میانِ هر دو کوهِ بی‌اَمان

او زِ صَیّادان به کُه بُگْریخته
خود پَناهَش خونِ او را ریخته

شِسْته صَیّادان میانِ آن دو کوه
اِنْتِظارِ این قَضایِ با شِکوه

باشد اَغْلَب صَید این بُز هم چُنین
وَرْنه چالاک است و چُست و خَصْم‌بین

رُستَم اَرْچه با سَر و سَبْلَت بُوَد
دامِ پاگیرش یَقینْ شَهْوت بُوَد

هَمچو من از مَستیِ شَهوت بِبُر
مَستیِ شَهوت بِبین اَنْدَر شُتُر

باز این مَستیِّ شَهْوت در جهان
پیشِ مَستیِّ مَلَک دان مُسْتَهان

مَستیِ آنْ مَستیِ این بِشْکَند
او به شَهْوت اِلْتِفاتی کِی کُند؟

آبِ شیرین تا نَخورْدی آبِ شور
خوش بُوَد خوشْ چون درونِ دیده نور

قطره‌ای از باده‌هایِ آسْمان
بَر کَند جان را زِ مِیْ وَزْ ساقیان

تا چه مَستی‌ها بُوَد اَمْلاک را
وَزْ جَلالَتْ روح‌هایِ پاک را

که به بویی دل در آن مِیْ بَسته‌اَند
خُمِّ باده‌یْ این جهان بِشْکَسته‌اَند

جُز مگر آن‌ها که نومیدند و دور
هَمچو کُفّاری نَهُفته در قُبور

ناامید از هر دو عالَم گشته‌اَند
خارهایِ بی‌نِهایَت کَشته‌اَند

پس زِ مَستی‌ها بِگُفتند ای دَریغ
بر زمین باران بِدادیمی چو میغ

گُسْتَریدیمی دَرین بی‌داد جا
عدل و اِنْصاف و عبادات و وَفا

این بِگُفتند و قَضا می‌گفت بیست
پیشِ پاتان دامِ ناپیدا بَسی‌ست

هین مَدو گُستاخ در دشتِ بَلا
هین مَران کورانه اَنْدَر کَربَلا

که زِ موی و استخوانِ هالِکان
می‌نَیابَد راهْ پایِ سالِکان

جُملهٔ راهْ استخوان و موی و پَیْ
بَسْ که تیغِ قَهْر لاشَی کرد شَیْ

گفت حَق که بَندگانِ جُفتِ عَوْن
بر زمین آهسته می‌رانَند و هَوْن

پا بِرِهنه چون رَوَد در خارْزار؟
جُز به وَقْفه وْ فِکْرت و پَرهیزگار

این قَضا می‌گفت لیکِن گوشَشان
بَسته بود اَنْدَر حِجابِ جوشَشان

چَشم‌ها و گوش‌ها را بَسته‌اَند
جُز مَر آن‌ها را که از خود رَسته‌اَند

جُز عِنایَت کِه گُشایَد چَشم را؟
جُز مَحَبَّت کِه نِشانَد خشم را؟

جَهْدِ بی‌توفیقْ خود کَس را مَباد
در جهان وَاللهُ اَعْلَمْ بِالسَّداد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۴ - تفسیر ولتعرفنهم فی لحن القول
گوهر بعدی:بخش ۲۶ - قصهٔ خواب دیدن فرعون آمدن موسی را علیه السلام و تدارک اندیشیدن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.