۴۱۱ بار خوانده شده

بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح

آن شَنیدی تو که در هِنْدوستان
دید دانایی گروهی دوستان

گُرسَنه مانْده، شُده بی‌بَرگ و عور
می‌رَسیدند از سَفَر، از راهِ دور

مِهْرِ داناییش جوشید و بِگُفت
خوش سَلامیشان و چون گُلْبُن شِکُفت

گفت دانم کَزْ تَجَوُّع وَزْ خَلا
جمع آمد رَنجتان زین کَربَلا

لیکْ اَللّه اَللّه ای قَوْمِ جَلیل
تا نباشد خورْدَتان فرزندِ پیل

پیل هست این سو که اکنون می‌رَوید
پیل‌زاده مَشکَنید و بِشْنَوید

پیل‌بَچْگان‌اَند اَنْدَر راهتان
صَیْدِ ایشان هست بَس دِلْخواه‌تان

بَس ضَعیفند و لَطیف و بَسْ سَمین
لیک مادر هست طالِب در کَمین

از پِیِ فرزند صد فَرسنگْ راه
او بِگَردد در حَنین و آه آه

آتش و دود آید از خُرطومِ او
اَلْحَذَر زان کودکِ مَرحومِ او

اَوْلیا اَطْفالِ حَق‌اَند ای پسر
غایبیّ و حاضِری بَس باخَبَر

غایبی مَنْدیش از نُقصانَشان
کو کَشَد کین از برایِ جانَشان

گفت اَطفالِ مَنَند این اَوْلیا
در غَریبی فَردْ از کار و کیا

از برایِ اِمْتِحانْ خوار و یَتیم
لیک اَنْدَر سِرْ مَنَم یار و نَدیم

پُشت‌دارِ جُمله عِصْمَت‌هایِ من
گوییا هستند خود اَجْزایِ من

هان و هان این دَلْق‌پوشانِ مَنَند
صد هزار اَنْدَر هزار و یک تَن‌اند

وَرْنه کِی کردی به یک چوبی هُنر
موسی و فرعون را زیر و زَبَر؟

وَرْنه کِی کردی به یک نِفرین بَد
نوحْ شرق و غرب را غَرقابِ خَود؟

بَرنَکندی یک دُعایِ لوطِ راد
جُمله شهرستانَشان را بی‌مُراد؟

گشت شهرستانِ چون فِردوسَشان
دَجْلهٔ آبِ سِیَه، رَو بین نِشان

سویِ شام است این نِشان و این خَبَر
در رَهِ قُدسَش بِبینی در گُذَر

صد هزاران زَانْبیایِ حَقْ‌پَرَست
خود به هر قَرنی سیاست‌ها بُدَه‌ست

گَر بگویم، وین بیان اَفْزون شود
خود جِگَر چِه بْوَد؟ که کُه‌ها خون شود

خون شَود کُه‌ها و باز آن بِفْسُرَد
تو نبینی خون شُدن، کوریّ و رَد

طُرفه کوری دوربین تیزچَشم
لیک از اُشْتُر نَبینَد غیرِ پَشم

مو به مو بیند زِ صَرفه حِرصِ اِنْس
رَقْصِ بی‌مَقْصود دارد هَمچو خِرس

رَقْص آن‌جا کُن که خود را بِشْکَنی
پَنبه را از ریشِ شَهْوت بَرکَنی

رَقْص و جَولان بر سَرِ میدان کُنند
رَقْص اَنْدَر خونِ خود مَردان کُنند

چون رَهَند از دستِ خود، دَستی زَنَند
چون جَهَند از نَقصِ خود، رَقصی کُنند

مُطرِبانْشانْ از دَرون دَف می‌زَنَند
بَحْرها در شورَشان کَف می‌زَنَند

تو نبینی لیکْ بَهْرِ گوشَشان
بَرگ‌ها بَر شاخ‌ها هم کَف‌زَنان

تو نبینی بَرگ‌ها را کَف زدن
گوشِ دل باید، نه این گوشِ بَدَن

گوشِ سَر بَربَند از هَزْل و دروغ
تا بِبینی شَهرِ جانِ بافُروغ

سَر کَشَد گوشِ مُحمَّد در سُخُن
کِشْ بگوید در نُبی حَق هُو اُذُن

سَر به سَر گوش است و چَشم است این نَبی
تازه زو ما، مُرْضِع است او، ما صَبی

این سُخَن پایان ندارد، باز ران
سویِ اَهْلِ پیل و بر آغازْ ران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱ - سر آغاز
گوهر بعدی:بخش ۳ - بقیهٔ قصهٔ متعرضان پیل‌بچگان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.