۵۰۱ بار خوانده شده

بخش ۱۱۴ - قصهٔ بط بچگان کی مرغ خانگی پروردشان

تُخمِ بَطّی گَرچه مُرغِ خانه‌اَت
کرد زیرِ پَر چو دایه تَربیت

مادرِ تو بَطِّ آن دریا بُده‌ست
دایه‌اَت خاکی بُد و خشکی‌پَرَست

مَیْلِ دریا که دلِ تو اَنْدَر است
آن طبیعت جانْت را از مادر است

مَیْلِ خشکی مَر تو را زین دایه است
دایه را بُگْذار، کو بَدْرایه است

دایه را بُگْذار در خُشک و بِران
اَنْدَر آ در بَحْرِ مَعنی چون بَطان

گَر تو را مادر بِتَرساند زِ آب
تو مَتَرس و سویِ دریا ران شِتاب

تو بَطی، بر خُشک و بر تَر زنده‌یی
نی چو مُرغِ خانه خانه‌گَنده‌یی

تو زِ کَرَّمْنا بَنی آدم شَهی
هم به خُشکی، هم به دریا پا نَهی

که حَمَلْناهُمْ عَلَی الْبَحْرِ به جان
از حَمَلْناهُم عَلَی الْبَر پیش ران

مَر مَلایک را سویِ بَر راه نیست
جِنْسِ حیوان هم زِ بَحْر آگاه نیست

تو به تَن حیوان به جانی از مَلَک
تا رَوی هم بر زمین، هم بر فَلَک

تا به ظاهر مِثْلُکُم باشد بَشَر
با دلِ یُوحیٰ اِلَیْهِ دیده‌وَر

قالَبِ خاکی فُتاده بر زمین
روحِ او گَردان برآن چَرخِ بَرین

ما همه مُرغابیانیم ای غُلام
بَحْر می‌داند زبانِ ما تمام

پس سُلَیمان بَحْر آمد، ما چو طَیْر
در سُلَیمان تا اَبَد داریم سَیْر

با سُلَیمان پای در دریا بِنِه
تا چو داوود آب سازد صد زِرِه

آن سُلَیمان پیشِ جُمله حاضر است
لیک غَیرتْ چَشم‌بَند و ساحِر است

تا زِ جَهْل و خوابْناکیّ و فُضول
او به پیشِ ما و ما از وِیْ مَلول

تشنه را دَردِ سَر آرَد بانگِ رَعد
چون نَدانَد کو کَشانَد ابرِ سَعْد

چَشمِ او مانده‌ست در جویِ رَوان
بی‌خَبَر از ذوقِ آبِ آسْمان

مَرکَبِ هِمَّت سویِ اَسْباب رانْد
از مُسَبِّب لاجَرَم مَحْجوب مانْد

آن کِه بیند او مُسَبِّب را عِیان
کِی نَهَد دل بر سَبَب‌هایِ جهان؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام
گوهر بعدی:بخش ۱۱۵ - حیران شدن حاجیان در کرامات آن زاهد کی در بادیه تنهاش یافتند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.