۲۷۵ بار خوانده شده

بخش ۱۱۱ - شرح کردن شیخ سر آن درخت با آن طالب مقلد

بود شیخی عالِمی، قُطْبی، کَریم
اَنْدَر آن مَنْزِل که آیِس شُد نَدیم

گفت من نومید پیشِ او رَوَم
زآستانِ او به راه اَنْدَر شَوَم

تا دُعایِ او بُوَد هَمراهِ من
چون که نومیدم من از دِلْخواهِ من

رفت پیشِ شیخ با چَشمِ پُر آب
اشک می‌بارید مانندِ سَحاب

گفت شیخا وَقتِ رَحْم و رِقَّت است
ناامیدم، وَقتِ لُطْف این ساعت است

گفت واگو کَزْ چه نومیدی‌سْتَت
چیست مَطْلوبِ تو؟ رو با چیسْتَت؟

گفت شاهَنْشاهْ کردم اختیار
از برایِ جُستنِ یک شاخْسار

که درختی هست نادر در جِهات
میوهٔ او مایهٔ آبِ حَیات

سال‌ها جُستَم، ندیدم یک نِشان
جُز که طَنْز و تَسْخَرِ این سَرخوشان

شیخ خندید و بِگُفتَش ای سَلیم
این درختِ عِلْم باشد در عَلیم

بس بُلند و بس شِگَرف و بس بَسیط
آبِ حیوانی زِ دریایِ مُحیط

تو به صورت رَفته‌یی ای بی‌خَبَر
زان زِ شاخِ مَعنی‌یی بی‌بار و بَر

گَهْ درختش نام شُد، گَهْ آفتاب
گاه بَحْرَش نام گشت و گَهْ سَحاب

آن یکی کِشْ صد هزار آثار خاست
کمترین آثارِ او عُمرِ بَقاست

گَرچه فَرد است او، اَثَر دارد هزار
آن یکی را نام شاید بی‌شُمار

آن یکی شَخصی تو را باشد پدر
در حَقِ شخصی دِگَر باشد پسر

در حَقِ دیگر بُوَد قَهْر و عَدو
در حَقِ دیگر بُوَد لُطْف و نِکو

صد هزاران نام و او یک آدمی
صاحِبِ هر وَصْفَش از وَصْفی عَمی

هر کِه جویَد نام، گَر صاحِبْ ثِقه ا‌ست
هَمچو تو نومید و اَنْدَر تَفْرقه ا‌ست

تو چه بَر چَفْسی بَرین نامِ درخت
تا بِمانی تَلْخ‌کام و شوربَخت؟

دَرگُذَر از نام و بِنْگَر در صِفات
تا صِفاتَت رَهْ نِمایَد سویِ ذات

اِخْتِلافِ خَلْق از نام اوفْتاد
چون به مَعْنی رفت، آرام اوفْتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۰ - جستن آن درخت کی هر که میوهٔ آن درخت خورد نمیرد
گوهر بعدی:بخش ۱۱۲ - منازعت چهار کس جهت انگور کی هر یکی به نام دیگر فهم کرده بود آن را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.