۴۷۵ بار خوانده شده

بخش ۹۷ - دعوی کردن آن شخص کی خدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه و جواب گفتن شعیب علیه السلام مرورا

آن یکی می‌گفت در عَهْدِ شُعَیْب
که خدا از من بَسی دیده‌ست عَیْب

چند دید از من گُناه و جُرم‌ها
وَزْ کَرَمْ یَزدان نمی‌گیرد مرا

حَق تعالیٰ گفت در گوشِ شُعَیْب
در جوابِ او فَصیح از راهِ غَیْب

که بِگُفتی چند کردم من گناه
وَزْ کَرَم نَگْرفت در جُرمَم اِلٰه

عَکس می‌گوییّ و مَقْلوب ای سَفیه
ای رَها کرده رَهْ و بِگْرفته تیه

چند؟ چندَت گیرم و تو بی‌خَبَر
در سَلاسِل مانده‌یی پا تا به سَر؟

زنگِ تو بر توت ای دیگِ سیاه
کرد سیمایِ دَرونَت را تَباه

بر دِلَت زَنْگار بر زَنْگارها
جمع شُد، تا کور شُد زَاسْرارها

گَر زَنَد آن دود بر دیگِ نُوی
آن اثر بِنْمایَد اَرْ باشد جُوی

زان که هر چیزی به ضِدّ پیدا شود
بر سپیدی آن سِیَه رُسوا شود

چون سِیَه شُد دیگْ پس تأثیرِ دود
بَعد از این بر وِیْ کِه بیند زود زود؟

مَردِ آهنگر که او زَنگی بُوَد
دود را با روْش هم‌رَنگی بُوَد

مَردِ رومی کو کُند آهنگری
رویَش اَبْلَق گردد از دودْآوَری

پس بِدانَد زود تأثیرِ گناه
تا بِنالَد زود، گوید ای اِلٰه

چون کُند اِصْرار و بَد پیشه کُند
خاک اَنْدَر چَشمِ اَنْدیشه کُند

توبه نَنْدیشَد دِگَر، شیرین شود
بر دِلَش آن جُرم، تا بی‌دین شود

آن پَشیمانیّ و یا رَب، رفت ازو
شِسْت بر آیینه زَنگِ پنج‌تو

آهَنَش را زنگ‌ها خوردن گرفت
گوهَرَش را زنگْ کم کردن گرفت

چون نویسی کاغَدِ اِسْپید بر
آن نِبِشته خوانده آید در نَظَر

چون نویسی بر سَرِ بِنْوشته خَط
فَهْم نایَد، خوانْدنَش گردد غَلَط

کان سیاهی بر سیاهی اوفْتاد
هر دو خَط شُد کور و مَعنی‌یی نَداد

وَرْ سِیُم باره نویسی بر سَرَش
پس سِیَه کردی چو جانِ پُر شَرَش

پس چه چاره جُز پَناهِ چاره‌گَر؟
ناامیدی مِسّ و اِکْسیرَش نَظَر

ناامیدی‌ها به پیشِ او نَهید
تا زِ دَردِ بی‌دَوا بیرون جَهید

چون شُعَیْب این نکته‌ها با او بِگُفت
زان دَمِ جانْ در دلِ او گُل شِکُفت

جانِ او بِشْنید وَحْیِ آسْمان
گفت اگر بِگْرفت ما را، کو نِشان؟

گفت یا رب، دَفْعِ من می‌گوید او
آن گرفتن را نِشان می‌جویَد او

گفت سَتّارَم، نگویم رازهاش
جُز یکی رَمْز از برایِ اِبْتِلاش

یک نِشانِ آن که می‌گیرم وِرا
آن کِه طاعَت دارد و صَوْم و دُعا

وَزْ نماز و از زکات و غیرِ آن
لیک یک ذَرّه ندارد ذوقِ جان

می‌کُند طاعات و اَفْعالِ سَنی
لیک یک ذَرّه ندارد چاشْنی

طاعَتَش نَغْز است و مَعنی نَغْز نی
جَوْزها بسیار و در وِیْ مَغْز نی

ذوق باید تا دَهَد طاعات بَر
مَغز باید تا دَهَد دانه شَجَر

دانهٔ بی‌مَغْز کِی گردد نِهال؟
صورتِ بی‌جان نباشد جُز خیال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۶ - بقیهٔ قصهٔ ابراهیم ادهم بر لب آن دریا
گوهر بعدی:بخش ۹۸ - بقیهٔ قصهٔ طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.