۶۱۱ بار خوانده شده

بخش ۸۷ - بیان حال خودپرستان و ناشکران در نعمت وجود انبیا و اولیا علیهم السلام

هر کِه زایشان گفت از عَیْب و گناه
وَزْ دلِ چون سنگ، وَزْ جانِ سیاه

وَزْ سَبُک‌داریِّ فَرمان‌هایِ او
وَزْ فَراقَت از غَمِ فردایِ او

وَزْ هَوَس، وَزْ عشقِ این دنیایِ دون
چون زنانْ مَر نَفَس را بودن زَبون

وان فَرار از نکته‌هایِ ناصِحان
وان رَمیدن از لِقایِ صالِحان

با دل و با اَهْلِ دلْ بیگانگی
با شَهانْ تَزویر و روبَهْ‌شانگی

سیر چَشمان را گدا پِنْداشتن
از حَسَدْشان خُفْیه دشمن داشتن

گَر پَذیرد چیز، تو گویی گداست
وَرْنه، گویی زَرْق و مَکْر است و دَغاست

گَر دَرآمیزَد، تو گویی طامِع است
وَرْنه، گویی در تکَبُّر مولَع است

یا مُنافق‌وار عُذْر آری که من
مانده‌ام در نَفْقهٔ فرزند و زَن

نه مرا پَروایِ سَر خاریدن است
نه مرا پَروایِ دینْ وَرْزیدن است

ای فُلان ما را به هِمَّت یاد دار
تا شَویم از اَوْلیا پایانِ کار

این سُخَن نی هم زِ دَرد و سوز گفت
خوابْناکی هَرْزه گفت و باز خُفت

هیچ چاره نیست از قوتِ عِیال
از بُنِ دندان کُنم کَسْبِ حَلال

چه حَلال ای گشته از اَهْلِ ضَلال؟
غَیرِ خونِ تو نمی‌بینم حَلال

از خدا چاره‌سْتَش و از قوتْ نی
چاره‌ش است از دین و از طاغوت نی

ای کِه صَبرت نیست از دنیایِ دون
صَبر چون داری زِ نِعْمَ الْماهِدون؟

ای کِه صَبرت نیست از ناز و نَعیم
صَبر چون داری از اَللهِ کَریم؟

ای کِه صَبرت نیست از پاک و پَلید
صَبر چون داری ازان کین آفرید؟

کو خلیلی کو بُرون آمد زِ غار
گفت هٰذا رَبِّ، هان کو کِردگار؟

من نخواهم در دو عالَم بِنْگَریست
تا نبینم این دو مَجْلِس آنِ کیست

بی‌تَماشایِ صِفَت‌هایِ خدا
گَر خورَم نان، در گِلو مانَد مرا

چون گُوارَد لُقْمه بی‌دیدارِ او؟
بی‌تَماشایِ گُل و گُلْزارِ او؟

جُز بر اومیدِ خدا زین آب و خَور
کی خورَد یک لحظه غیرِ گاو و خَر؟

آن کِه کَآلْاَنْعامْ بُد بَل هُم اَضَلّ
گَرچه پُر مَکْر است آن گَنده‌بَغَل

مَکْرِ او سَرزیر و او سَرزیر شُد
روزگارک بُرد و روزَش دیر شُد

فِکْرگاهَش کُند شُد، عقلَش خَرِف
عُمر شُد، چیزی ندارد چون اَلِف

آنچه می‌گوید دَرین اندیشه‌ام
آن هم از دَستانِ آن نَفْس است هم

وآنچه می‌گوید غَفور است و رَحیم
نیست آن جُز حیلهٔ نَفْسِ لَئیم

ای زِ غَم مُرده که دست از نان تَهی‌ست
چون غَفور است و رَحیم، این تَرس چیست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۶ - قصد کردن غزان بکشتن یک مردی تا آن دگر بترسد
گوهر بعدی:بخش ۸۸ - شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.