۲۸۰ بار خوانده شده

بخش ۷۹ - اندیشیدن یکی از صحابه بانکار کی رسول چرا ستاری نمی‌کند

تا یکی یاری زِ یارانِ رَسول
در دِلَش اِنْکار آمد زان نُکول

که چُنین پیرانِ با شَیْب و وَقار
می‌کُندْشان این پَیَمبَر شَرمسار

کو کَرَم؟ کو سِتْرپوشی؟ کو حَیا؟
صد هزاران عَیْب پوشَند اَنْبیا

باز در دل زود اِسْتِغْفار کرد
تا نگردد زِاعْتِراضْ او رویْ‌زَرد

شومیِ یاریِّ اَصْحابِ نِفاق
کرد مؤمن را چو ایشان زشت و عاق

باز می‌زارید کِی عَلّامِ سِرّ
مَر مرا مَگْذار بر کُفْران مُصِر

دل به دَستَم نیست همچون دیدِ چَشم
وَرْنه دل را سوزَمی این دَمْ زِ خشم

اَنْدَرین اندیشه خوابَش دَررُبود
مسجدِ ایشانْش پُر سَرگین نِمود

سنگ‌هاش اَنْدَر حَدَث جایِ تَباه
می‌دَمید از سنگ‌ها دودِ سیاه

دود در حَلْقَش شُد و حَلْقَش بِخَست
از نِهیبِ دودِ تَلْخ از خواب جَست

در زمان در رو فُتاد و می‌گِریست
کِی خدا این‌ها نِشانِ مُنْکِری‌ست

خِلْم بهتر از چُنین حِلْم ای خدا
که کُند از نورِ ایمانم جُدا

گَر بِکاوی کوششِ اَهْلِ مَجاز
تو به تو گَنده بُوَد هَمچون پیاز

هر یکی از یِکدِگَر بی‌مَغزتَر
صادقان را یک زِ دیگر نَغْزتَر

صد کَمَر آن قوم بَسته بر قَبا
بَهرِ هَدْمِ مسجدِ اَهْلِ قُبا

هَمچو آن اَصْحابِ فیل اَنْدَر حَبَش
کعبه‌یی کردند، حَقْ آتش زَدَش

قَصْدِ کعبه ساختند از اِنْتِقام
حالَشان چون شُد؟ فرو خوان از کَلام

مَر سِیَه‌رویانِ دین را خود جِهاز
نیست اِلّٰا حیلَت و مَکْر و سِتیز

هر صَحابی دید زان مَسجد نِشان
واقعه، تا شُد یَقینْشان سِرِّ آن

واقِعات اَرْ باز گویم یک به یک
تا یَقین گردد صَفا بر اَهْلِ شَک

لیکْ می‌تَرسَم زِ کشفِ رازَشان
نازنینانَند و زیبَد نازَشان

شَرعْ بی‌تَقلید می‌پَذْرُفته‌اند
بی مِحَک آن نَقْد را بِگْرفته‌اند

حِکْمَتِ قرآن چو ضاله‌یْ مؤمن است
هر کسی در ضالهٔ خود موقِن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷۸ - فریفتن منافقان پیغامبر را علیه السلام تا به مسجد ضرارش برند
گوهر بعدی:بخش ۸۰ - قصهٔ آن شخص کی اشتر ضالهٔ خود می‌جست و می‌پرسید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.