۲۹۳ بار خوانده شده

بخش ۷۸ - فریفتن منافقان پیغامبر را علیه السلام تا به مسجد ضرارش برند

بر رَسولِ حَقْ فُسون‌ها خوانْدند
رَخْشِ دَستان و حِیَل می‌رانْدند

آن رَسولِ مِهْربانِ رَحْم‌کیش
جُز تَبَسُّم، جُز بلی، ناوَرْد پیش

شُکرهایِ آن جَماعَت یاد کرد
در اِجابَتْ قاصِدان را شاد کرد

می‌نِمود آن مَکْرِ ایشانْ پیشِ او
یک به یک، زان سان که اَنْدَر شیرْ مو

موی را نادیده می‌کرد آن لَطیف
شیر را شاباش می‌گفت آن ظَریف

صد هزاران مویِ مَکْر و دَمدَمه
چَشمْ خوابانید آن دَمْ زان همه

راست می‌فرمود آن بَحْرِ کَرَم
بر شما من از شما مُشْفِق تَرَم

من نِشَسته بر کنارِ آتشی
با فُروغ و شُعلۀ بَسْ ناخَوشی

هَمچو پَروانه شما آن سو دَوان
هر دو دستِ من شُده پَروانه ران

چون بر آن شُد تا رَوان گردد رَسول
غَیرتِ حَق بانگ زد مَشْنو زِغول

کین خَبیثانْ مَکْر و حیلَت کرده‌اند
جُمله مَقْلوب است آنچ آورده‌اند

قَصْدِ ایشان جُز سِیَه‌رویی نبود
خیرِ دین کِی جُست تَرسا و جُهود؟

مَسجدی بر جِسْرِ دوزخ ساختند
با خدا نَرْدِ دَغاها باختند

قَصْدَشان تَفْریقِ اَصْحابِ رَسول
فَضْلِ حَق را کِی شِناسَد هر فُضول؟

تا جُهودی را زِ شام این‌جا کَشَند
که به وَعْظِ او جُهودان سَرخَوشَند

گفت پیغامبر که آری، لیک ما
بر سَرِ راهیم و بر عَزْمِ غَزا

زین سَفَر چون بازگردم، آن‌گَهان
سویِ آن مَسجد رَوان گردم رَوان

دَفْعَشان گفت و به سویِ غَزْو تاخت
با دَغایان از دَغا نَرْدی بِباخت

چون بیامَد از غَزا، باز آمدند
چنگ اَنْدَر وَعدۀ ماضی زَدند

گفت حَقَّش ای پَیَمبَر فاش گو
غَدْر را، وَرْ جنگ باشد باش گو

گُفتَشان بَس بَد دَرون و دُشمَنید
تا نگویم رازهاتان، تَن زَنید

چون نِشانی چند از اسرارَشان
در بَیان آوَرْد بَد شُد کارَشان

قاصِدان زو بازگشتند آن زمان
حاشَ لِلَهْ، حاشَ لِلَهْ دَمْ‌زنان

هر مُنافق مُصْحَفی زیرِ بَغَل
سویِ پیغامبر بِیاوَرْد از دَغَل

بَهرِ سوگندان که اَیْمان جُنَّتی‌ست
زان که سوگندْ آن کَژان را سُنَّتی‌ست

چون ندارد مَردِ کَژْ در دین وَفا
هر زمانی بِشْکَند سوگند را

راسْتان را حاجَتِ سوگند نیست
زان که ایشان را دو چَشمِ روشنی‌ست

نَقْضِ میثاق و عُهود از اَحْمَقی‌ست
حِفْظِ اَیْمان و وَفا کارِ تَقی‌ست

گفت پیغامبر که سوگندِ شما
راست گیرم، یا که سوگندِ خدا؟

باز سوگندی دِگَر خوردند قوم
مُصْحَف اَنْدَر دست و بر لبْ مُهْرِ صَوْم

که به حَقِّ این کلامِ پاکِ راست
کآن بَنایِ مسجد از بَهرِ خداست

اَنْدَر آن‌جا هیچ حیله وْ مَکْر نیست
اَنْدَر آن‌جا ذِکْر و صِدْق و یارَبی‌ست

گفت پیغامبر که آوازِ خدا
می‌رَسَد در گوشِ من هَمچون صَدا

مُهْر بر گوشِ شما بِنْهاد حَق
تا به آوازِ خدا نارَد سَبَق

نَکْ صَریح آوازِ حَق می‌آیَدَم
هَمچو صاف از دُرد می‌پالایَدَم

هم‌چُنان که موسی از سویِ درخت
بانگِ حَق بِشْنید کِی مَسعودْبَخت

از درختْ اِنّی اَنَا اللَهْ می‌شَنید
با کَلامْ اَنْوار می‌آمد پَدید

چون زِ نور وَحی دَر می‌مانْدند
باز نو سوگندها می‌خوانْدند

چون خدا سوگند را خوانَد سِپَر
کِی نَهَد اِسْپَر زِ کَفْ پیکارگَر؟

باز پیغامبر به تَکْذیبِ صَریح
قَدْ کَذَبْتُمْ گفت با ایشانْ فَصیح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷۷ - قصهٔ منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان
گوهر بعدی:بخش ۷۹ - اندیشیدن یکی از صحابه بانکار کی رسول چرا ستاری نمی‌کند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.