۵۲۹ بار خوانده شده

بخش ۴۱ - گفتن نابینای سایل کی دو کوری دارم

بود کوری کو هَمی گفت اَلْاَمان
من دو کوری دارم ای اَهلِ زمان

پس دوباره رَحمَتَم آرید هان
چون دو کوری دارم و من در میان

گفت یک کوریْت می‌بینیم ما
آن دِگَر کوری چه باشد؟ وانِما

گفت زشت آوازم و ناخوش نَوا
زشت آوازیّ و کوری شُد دوتا

بانگِ زشتَم مایهٔ غَم می‌شود
مِهْرِ خَلْق از بانگِ من کَم می‌شود

زشت آوازم به هر جا که رَوَد
مایهٔ خشم و غَم و کین می‌شود

بر دو کوری رَحْم را دوتا کُنید
این چُنین ناگُنج را گُنجا کُنید

زشتیِ آواز کَم شُد زین گِلِه
خَلْق شُد بر وِیْ به رَحْمَت یک‌دِله

کرد نیکو چون بِگُفت او راز را
لُطفِ آوازِ دِلَش آواز را

وان کِه آوازِ دِلَش هم بَد بُوَد
آن سه کوری، دوریِ سَرمَد بُوَد

لیکْ وَهّابان که بی‌عِلَّت دَهَند
بوکْ دستی بر سَرِ زِشتَش نَهَند

چون که آوازش خوش و مَظْلوم شُد
زو دلِ سنگین‌دلانْ چون موم شُد

نالهٔ کافِر چو زشت است و شَهیق
زان نمی‌گردد اِجابَت را رَفیق

اِخسَؤُا بر زشت آواز آمده‌ست
کو زِ خونِ خَلق چون سگ بود مَست

چون که ناله‌یْ خرس رَحمَت‌کَش بُوَد
ناله‌اَت نَبْوَد چُنین، ناخَوش بُوَد

دان که با یوسُف تو گُرگی کرده‌یی
یا زِ خونِ بی‌گُناهی خَورده‌یی

توبه کُن، وَزْ خورده اِسْتِفْراغ کُن
وَرْ جِراحَت کُهنه شُد، رو داغ کُن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۰ - اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس
گوهر بعدی:بخش ۴۲ - تتمهٔ حکایت خرس و آن ابله کی بر وفای او اعتماد کرده بود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.