۵۴۹ بار خوانده شده
دید موسیٰ یک شَبانی را به راه
کو هَمی گفت ای خدا و ای اِلٰه
تو کُجایی تا شَوَم من چاکَرَت؟
چارُقَت دوزَم، کُنم شانه سَرَت؟
جامهاَت شویَم، شپشهایَت کُشَم
شیرْ پیشَت آوَرَم، ای مُحْتَشَم
دَسْتَکَت بوسَم، بِمالَم پایَکَت
وَقتِ خواب آید، بِروبَم جایَکَت
ای فِدای تو همه بُزهایِ من
ای به یادت هی هی و هَیهایِ من
این نَمَط بیهوده میگفت آن شَبان
گفت موسیٰ با کی است این ای فُلان؟
گفت با آن کَسْ که ما را آفرید
این زمین و چَرخ ازو آمد پَدید
گفت موسیٰ های بَس مُدْبِر شُدی
خود مُسلمان ناشُده کافِر شُدی
این چه ژاژ است، این چه کُفر است و فُشار؟
پَنبهیی اَنْدر دَهانِ خود فَشار
گَنْدِ کُفرِ تو جهان را گَنْده کرد
کُفرِ تو دیبایِ دین را ژَنْده کرد
چارُق و پاتابه لایِق مَر تو راست
آفتابی را چُنینها کِی رَواست؟
گَر نَبَندی زین سُخَن تو حَلْق را
آتشی آید، بِسوزَد خَلْق را
آتشی گَر نامَدهست، این دود چیست؟
جانْ سِیَه گشته، رَوان مَردود چیست؟
گَر هَمی دانی که یَزْدان داور است
ژاژ و گُستاخی تو را چون باور است؟
دوستیِّ بیخِرَد، خود دُشمنیست
حَقْ تَعالیٰ زین چُنین خِدمَت غَنیست
با کِه میگویی تو این؟ با عَمّ و خال؟
جسم و حاجَت در صِفاتِ ذوالْجَلال؟
شیرْ او نوشَد که در نَشْو و نَماست
چارُق او پوشَد که او مُحْتاجِ پاست
وَرْ برایِ بَندَهش است این گفتِ تو
آن کِه حَق گفت او من است و منْ خود او
آن کِه گفت اِنّی مَرِضْتُ لَمْ تَعُدْ
من شُدم رَنْجور، او تنها نشُد
آن کِه بییَسْمَع و بییُبْصِر شُدهست
در حَقِ آن بَنده این هم بیهُدهست
بی اَدَب گفتن سُخَن با خاصِ حَق
دلْ بِمیرانَد، سِیَه دارد وَرَق
گَر تو مَردی را بِخوانی فاطمه
گَرچه یک جِنْسَند مَرد و زن همه
قَصدِ خونِ تو کُند تا مُمکن است
گرچه خوشخو و حَلیم و ساکن است
فاطمه مَدْح است در حَقِّ زَنان
مَرد را گویی، بُوَد زَخْمِ سِنان
دست و پا در حَقِّ ما اِسْتایِش است
در حَقِ پاکیِّ حَقْ آلایش است
لَمْ یَلِدْ لَمْ یولَد او را لایِق است
والِد و مولود را او خالِق است
هرچه جسم آمد، وِلادت وَصْفِ اوست
هرچه مولود است، او زین سویِ جوست
زان که از کَوْن و فَساد است و مَهین
حادِث است و مُحْدِثی خواهد یَقین
گفت ای موسیٰ دَهانَم دوختی
وَزْ پَشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بِدْرید و آهی کرد تَفْت
سَر نَهاد اَنْدر بیابانیّ و رَفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کو هَمی گفت ای خدا و ای اِلٰه
تو کُجایی تا شَوَم من چاکَرَت؟
چارُقَت دوزَم، کُنم شانه سَرَت؟
جامهاَت شویَم، شپشهایَت کُشَم
شیرْ پیشَت آوَرَم، ای مُحْتَشَم
دَسْتَکَت بوسَم، بِمالَم پایَکَت
وَقتِ خواب آید، بِروبَم جایَکَت
ای فِدای تو همه بُزهایِ من
ای به یادت هی هی و هَیهایِ من
این نَمَط بیهوده میگفت آن شَبان
گفت موسیٰ با کی است این ای فُلان؟
گفت با آن کَسْ که ما را آفرید
این زمین و چَرخ ازو آمد پَدید
گفت موسیٰ های بَس مُدْبِر شُدی
خود مُسلمان ناشُده کافِر شُدی
این چه ژاژ است، این چه کُفر است و فُشار؟
پَنبهیی اَنْدر دَهانِ خود فَشار
گَنْدِ کُفرِ تو جهان را گَنْده کرد
کُفرِ تو دیبایِ دین را ژَنْده کرد
چارُق و پاتابه لایِق مَر تو راست
آفتابی را چُنینها کِی رَواست؟
گَر نَبَندی زین سُخَن تو حَلْق را
آتشی آید، بِسوزَد خَلْق را
آتشی گَر نامَدهست، این دود چیست؟
جانْ سِیَه گشته، رَوان مَردود چیست؟
گَر هَمی دانی که یَزْدان داور است
ژاژ و گُستاخی تو را چون باور است؟
دوستیِّ بیخِرَد، خود دُشمنیست
حَقْ تَعالیٰ زین چُنین خِدمَت غَنیست
با کِه میگویی تو این؟ با عَمّ و خال؟
جسم و حاجَت در صِفاتِ ذوالْجَلال؟
شیرْ او نوشَد که در نَشْو و نَماست
چارُق او پوشَد که او مُحْتاجِ پاست
وَرْ برایِ بَندَهش است این گفتِ تو
آن کِه حَق گفت او من است و منْ خود او
آن کِه گفت اِنّی مَرِضْتُ لَمْ تَعُدْ
من شُدم رَنْجور، او تنها نشُد
آن کِه بییَسْمَع و بییُبْصِر شُدهست
در حَقِ آن بَنده این هم بیهُدهست
بی اَدَب گفتن سُخَن با خاصِ حَق
دلْ بِمیرانَد، سِیَه دارد وَرَق
گَر تو مَردی را بِخوانی فاطمه
گَرچه یک جِنْسَند مَرد و زن همه
قَصدِ خونِ تو کُند تا مُمکن است
گرچه خوشخو و حَلیم و ساکن است
فاطمه مَدْح است در حَقِّ زَنان
مَرد را گویی، بُوَد زَخْمِ سِنان
دست و پا در حَقِّ ما اِسْتایِش است
در حَقِ پاکیِّ حَقْ آلایش است
لَمْ یَلِدْ لَمْ یولَد او را لایِق است
والِد و مولود را او خالِق است
هرچه جسم آمد، وِلادت وَصْفِ اوست
هرچه مولود است، او زین سویِ جوست
زان که از کَوْن و فَساد است و مَهین
حادِث است و مُحْدِثی خواهد یَقین
گفت ای موسیٰ دَهانَم دوختی
وَزْ پَشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بِدْرید و آهی کرد تَفْت
سَر نَهاد اَنْدر بیابانیّ و رَفت
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۴ - انکار فلسفی بر قرائت ان اصبح ماکم غورا
گوهر بعدی:بخش ۳۶ - عتاب کردن حق تعالی موسی را علیه السلام از بهر آن شبان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.