۳۶۶ بار خوانده شده

بخش ۲۹ - رجوع به حکایت ذاالنون رحمة الله علیه

چون رَسیدند آن نَفَر نزدیکِ او
بانگ بَر زَد هی کیانید؟ اِتَّقوا

با اَدَب گفتند ما از دوستان
بَهرِ پُرسش آمدیم این‌جا به جان

چونی ای دریایِ عقلِ ذوفُنون؟
این چه بُهْتان است بر عَقلَت جُنون؟

دودِ گُلْخَن کِی رَسَد در آفتاب؟
چون شود عَنْقا شِکَسته از غُراب؟

وامَگیر از ما، بَیان کُن این سُخُن
ما مُحِبّانیم، با ما این مَکُن

مَر مُحِبّان را نَشایَد دور کرد
یا به روپوش و دَغَل مَغْرور کرد

راز را انْدر میانْ آوَرْ شَها
رو مَکُن در ابرْ پنهانی، مَها

ما مُحِبّ و صادق و دلْ خسته‌ایم
در دو عالَمْ دل به تو دَر بَسته‌ایم

فُحْش آغازید و دُشنام از گِزاف
گفتْ او دیوانگانه زیّ و قاف

بَر جَهید و سنگْ پَرّان کرد و چوب
جُملگی بُگْریختند از بیمِ کوب

قَهْقَهه خندید و جُنْبانید سَر
گفت بادِ ریشِ این یاران نِگَر

دوستان بین، کو نِشانِ دوستان؟
دوستان را رنج باشد هَمچو جان

کِی کَران گیرد زِ رنجِ دوستْ دوست؟
رنجْ مَغز و دوستی آن را چو پوست

نی نِشانِ دوستی شُد سَرخَوشی
در بَلا و آفَت و مِحْنَت‌کَشی؟

دوست هَمچون زَر، بَلا چون آتش است
زَرِّ خالصْ در دلِ آتش خَوش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۸ - فهم کردن مریدان کی ذاالنون دیوانه نشد قاصد کرده است
گوهر بعدی:بخش ۳۰ - امتحان کردن خواجهٔ لقمان زیرکی لقمان را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.