۳۸۷ بار خوانده شده

بخش ۲۸ - فهم کردن مریدان کی ذاالنون دیوانه نشد قاصد کرده است

دوستان در قِصّهٔ ذَاالنّون شُدند
سویِ زندان و در آن رایی زدند

کین مگر قاصِد کُند، یا حِکْمَتی‌ست
او دَرین دینْ قِبله‌‌ییّ و آیَتی‌ست

دورِ دور از عقلِ چون دریایِ او
تا جُنون باشد سَفَه‌ فَرمایِ او

حاشَ لِلَّهْ اَز کَمالِ جاهِ او
کَابْرِ بیماری بِپوشَد ماهِ او

او زِ شَرِّ عامه اَنْدر خانه شُد
او زِ نَنگِ عاقلانْ دیوانه شُد

او زِ عارِ عقلِ کُنْدِ تَن‌پَرَست
قاصِدا رَفته‌ست و دیوانه شُده‌ست

که بِبَندیدَم قوی وَزْ سازِ گاو
بر سَر و پُشتَم بِزَن، وین را مَکاوْ

تا زِ زَخْمِ لَخْت یابم من حَیات
چون قَتیل از گاوِ موسیٰ ای ثِقات

تا زِ زَخْمِ لَخْت گاوی خَوش شَوَم
همچو کُشته وْ گاوِ موسیٰ کَش شَوَم

زنده شُد کُشته زِ زَخمِ دُمِّ گاو
هَمچو مِسْ از کیمیا شُد زَرِّ ساو

کُشته بَر جَست و بِگُفت اسرار را
وانِمود آن زُمرهٔ خونْ‌ خوار را

گفت روشن کین جَماعَت کُشته‌اند
کین زمان در خَصْمی‌اَم آشفته‌اند

چون که کُشته گردد این جسمِ گِران
زنده گردد هستیِ اَسْرارْدان

جانِ او بینَد بهشت و نار را
باز دانَد جُملهٔ اسرار را

وا نِمایَد خونیانِ دیو را
وا نِمایَد دامِ خُدعه وْ ریو را

گاوْ کُشتن هست از شَرطِ طَریق
تا شود از زَخْمِ دُمَّش جانْ مُفیق

گاوِ نَفْسِ خویش را زوتَر بِکُش
تا شود روحِ خَفی زنده وْ بِهُش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۷ - آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذاالنون مصری رحمة الله علیه
گوهر بعدی:بخش ۲۹ - رجوع به حکایت ذاالنون رحمة الله علیه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.