۵۶۱ بار خوانده شده

بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب

بر لبِ جو بوده دیواری بُلند
بر سَرِ دیوارْ تشنه‌یْ دَردمَند

مانِعَش از آبْ آن دیوار بود
از پِیِ آبْ او چو ماهی زار بود

ناگهان انداخت او خِشْتی در آب
بانگِ آب آمد به گوشَش چون خِطاب

چون خِطابِ یارِ شیرینِ لَذیذ
مَست کرد آن بانگِ آبَش چون نَبیذ

از صَفایِ بانگِ آبْ آن مُمْتَحَن
گشت خِشْت‌اَنْداز از آن‌جا خِشْت‌کَن

آب می‌زَد بانگ یعنی هی تو را
فایده چه زین زدن خِشْتی مرا؟

تشنه گفت آبا مَرا دو فایده است
من ازین صَنْعَت ندارم هیچ دست

فایده‌یْ اَوَّلْ سَماعِ بانگِ آب
کو بُوَد مَر تشنگان را چون رَباب

بانگِ او چون بانگِ اِسْرافیل شُد
مُرده را زین زندگی تَحْویل شُد

یا چو بانگِ رَعْدْ ایّامِ بهار
باغ می‌یابَد ازو چندین نِگار

یا چو بر درویشْ ایّامِ زکات
یا چو بر مَحْبوسْ پیغامِ نَجات

چون دَمِ رَحْمان بُوَد کان از یَمَن
می‌رَسَد سویِ مُحَمَّد بی‌دَهَن

یا چو بویِ اَحمَدِ مُرسَل بُوَد
کان به عاصی در شَفاعَت می‌رَسَد

یا چو بویِ یوسُفِ خوبِ لَطیف
می‌زَنَد بر جانِ یعقوبِ نَحیف

فایده‌یْ دیگر که هر خِشْتی کَزین
بَر کَنَم، آیَم سویِ ماءِ مَعین

کَزْ کَمیِّ خِشْت دیوارِ بُلند
پَست‌تَر گردد به هر دَفْعه که کَند

پَستیِ دیوار قُربی می‌شود
فَصْلِ او دَرمانِ وَصْلی می‌بُوَد

سَجده آمد کَندنِ خِشتِ لَزِب
موجِبِ قُربی که وَاسْجُد وَاقْتَرِب

تا که این دیوارْ عالی‌گَردن است
مانِعِ این سَر فرود آوردن است

سَجده نَتْوان کرد بر آبِ حَیات
تا نَیابَم زین تَنِ خاکی نَجات

بر سَرِ دیوار هر کو تشنه‌تَر
زودتَر بَر می‌کَنَد خِشْت و مَدَر

هر کِه عاشق تَر بُوَد بر بانگِ آب
او کُلوخِ زَفْت‌تَر کَنْد از حِجاب

او زِ بانگِ آبْ پُر مِیْ تا عُنُق
نَشْنَود بیگانه جُز بانگِ بُلُق

ای خُنُک آن را که او اَیّامِ پیش
مُغْتَنَم دارد، گُزارد وامِ خویش

اَنْدَر آن اَیّام کِشْ قُدرت بُوَد
صِحَّت و زورِ دل و قُوَّت بُوَد

وان جوانی هَمچو باغِ سَبز و تَر
می‌رَسانَد بی‌دریغی بار و بَر

چَشمه‌هایِ قُوَّت و شَهْوت رَوان
سبز می‌گردد زمینِ تَنْ بِدان

خانه‌یی مَعْمور و سَقْفَش بَس بُلند
مُعْتَدِل اَرکان و بی‌تَخْلیط و بَند

پیش ازان کَه ایّامِ پیری دَر رَسَد
گَردَنَت بَندَت به حَبْلٍ مِنْ مَسَد

خاکْ شوره گردد و ریزان و سُست
هرگز از شوره نَباتِ خوشْ نَرُست

آبِ زور و آبِ شَهْوت مُنْقَطِع
او زِ خویش و دیگران نامُنْتَفِع

اَبْروان چون پالْدُم زیر آمده
چَشم را نَمْ آمده، تاری شُده

از تَشَنُّج رو چو پُشتِ سوسمار
رَفته نُطْق و طَعْم و دندان‌ها زِ کار

روزْ بی‌گَه، لاشه لَنگ و رَهْ دراز
کارگَهْ ویران، عَمَل رَفته زِ ساز

بیخ‌هایِ خویِ بَد مُحْکَم شُده
قُوَّتِ بَرکَندنِ آن کَم شُده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۴ - حسد کردن حشم بر غلام خاص
گوهر بعدی:بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشانده‌ای بر سر راه بر کن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.