۶۱۵ بار خوانده شده

بخش ۱۹ - مثل

آن غریبی خانه می‌جُست از شِتاب
دوستی بُردَش سویِ خانه‌یْ خَراب

گفت او این را اگر سَقْفی بُدی
پَهْلویِ من مَر تو را مَسْکَن شُدی

هم عِیالِ تو بیاسودی اگر
در میانه داشتی حُجْره‌یْ دِگَر

گفت آری، پَهْلویِ یاران خَوش است
لیکْ ای جان در اگر نَتْوان نِشَست

این همه عالَمْ طَلَب‌کارِ خوش‌اَند
وَزْ خوشِ تَزویر اَنْدر آتش‌اَند

طالِبِ زَرْ گشته جُمله پیر و خام
لیکْ قَلب از زَرْ نَدانَد چَشمِ عام

پَرتوی بر قَلْب زد خالِص بِبین
بی مِحَکْ زَر را مَکُن از ظَنْ گُزین

گَر مِحَک داری گُزین کُن، وَرْ نه رو
نَزدِ دانا خویشتن را کُن گِرو

یا مِحَک باید میانِ جانِ خویش
وَر ندانی، رَهْ مَرو تنها تو پیش

بانگِ غولان هست بانگِ آشنا
آشنایی که کَشَد سویِ فَنا

بانگ می‌دارد که هان ای کاروان
سویِ من آیید، نَکْ راه و نِشان

نامِ هر یک می‌بَرَد غولْ ای فُلان
تا کُند آن خواجه را از آفِلان

چون رَسَد آن‌جا بِبینَد گُرگ و شیر
عُمرْ ضایِع، راهْ دور و روزْ دیر

چون بُوَد آن بانگِ غول آخِر؟ بگو
مال خواهم، جاه خواهم، و آبِ رو

از دَرونِ خویشْ این آوازها
مَنْع کُن تا کَشْف گردد رازها

ذِکْرِ حَق کُن، بانگِ غولان را بِسوز
چَشمِ نرگس را ازین کَرکَس بِدوز

صُبحِ کاذب را زِ صادق وا شِناس
رَنگِ مِیْ را بازدان از رَنگِ کاس

تا بُوَد کَزْ دیدگانِ هفت رَنگ
دیده‌‌یی پیدا کُند صَبر و دِرَنگ

رنگ‌ها بینی به جُز این رَنگ‌ها
گوهران بینی به جایِ سنگ‌ها

گوهرِ چه؟ بلکه دریایی شَوی
آفتابِ چَرخْ ‌پیمایی شَوی

کارکُن در کارگَهْ باشد نَهان
تو بُرو در کارگَهْ بینَش عِیان

کارْ چون بر کارکُن پَرده تَنید
خارجِ آن کار نَتْوانیْش دید

کارگَهْ چون جایِ باشِ عامِل است
آن کِه بیرون است، از وِیْ غافِل است

پَسْ دَرآ در کارگَهْ یعنی عَدَم
تا بِبینی صُنْع و صانِع را به هم

کارگَهْ چون جایِ روشن‌دیدگی‌ست
پَسْ بُرونِ کارگَهْ پوشیدگی‌ست

رو به هستی داشت فرعونِ عَنود
لاجَرَم از کارگاهَش کور بود

لاجَرَم می‌خواست تَبدیلِ قَدَر
تا قَضا را باز گَرداند زِ دَر

خود قَضا بر سَبْلَتِ آن حیله‌مَند
زیرِ لب می‌کرد هر دَمْ ریش‌خَند

صد هزاران طِفْلْ کُشت او بی‌گُناه
تا بِگَردد حُکْم و تَقدیرِ اِله

تا که موسیِّ نَبی نایَد بُرون
کرد در گَردنْ هزاران ظُلْم و خون

آن همه خون کرد و موسی زاده شُد
وَزْ برایِ قَهْرِ او آماده شُد

گَر بِدیدی کارگاهِ لایَزال
دست و پایَش خُشک گشتی زِاحْتیال

اَنْدرونِ خانه‌اَش موسی مُعاف
وَزْ بُرون می‌کُشت طِفْلان را گِزاف

هَمچو صاحِب‌نَفْس کو تَنْ پَروَرَد
بر دِگَر کَسْ ظَنِّ حِقْدی می‌بَرَد

کین عَدو و آن حَسود و دشمن است
خود حَسود و دُشمنِ او آن تَن است

او چو فرعون و تَنَش موسیِّ او
او به بیرون می‌دَوَد که کو عَدو؟

نَفْسَش اَنْدر خانهٔ تَنْ نازنین
بر دِگَر کَسْ دست می‌خایَد به کین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس
گوهر بعدی:بخش ۲۰ - ملامت کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.