۳۹۰ بار خوانده شده
بخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد
گفت اَمیرُالْمؤمنین با آن جوان
که به هنگامِ نَبَرد ای پَهْلَوان
چون خَدو اَنْداختی در رویِ من
نَفْس جُنْبید و تَبَه شُد خویِ من
نیمْ بَهرِ حَق شُد و نیمی هوا
شِرکَت اَنْدر کارِ حَق نَبْوَد رَوا
تو نِگاریدهیْ کَفِ مولیْستی
آنِ حَقّی، کردهٔ من نیستی
نَقْشِ حَق را هم به اَمْرِ حَقْ شِکَن
بر زُجاجهیْ دوستْ سنگِ دوست زَن
گَبْر این بِشْنید و نوری شُد پَدید
در دلِ او تا که زُنّاری بُرید
گفت من تُخمِ جَفا میکاشتم
من تو را نوعی دِگَر پِنْداشتم
تو تَرازویِ اَحَدخو بودهیی
بَلْ زَبانهیْ هَر تَرازو بودهیی
تو تَبار و اَصْل و خویشم بودهیی
تو فُروغِ شمعِ کیشَم بودهیی
من غُلامِ آن چراغِ چَشمْجو
که چراغت روشنی پَذْرُفت ازو
من غُلامِ موجِ آن دریایِ نور
که چُنین گوهر بَر آرَد در ظُهور
عَرضه کُن بر من شهادت را که من
مَر تو را دیدم سَراَفْرازِ زَمَن
قُربِ پَنجَه کَس زِ خویش و قومِ او
عاشقانه سویِ دین کردند رو
او به تیغِ حِلْم چندین حَلْق را
واخَرید از تیغ و چندین خَلْق را
تیغِ حِلْم از تیغِ آهن تیزتَر
بَلْ زِ صد لشکر ظَفَر اَنْگیزتَر
ای دَریغا لُقمهیی دو خورده شُد
جوشِشِ فِکْرَت از آن اَفْسُرده شُد
گَندمی خورشیدِ آدم را کُسوف
چون ذَنَب شَعْشاعِ بَدْری را خُسوف
اینْت لُطْفِ دل که از یک مُشتِ گِل
ماهِ او چون میشود پَروینگُسِل
نان چو مَعنی بود، خورْدَش سود بود
چون که صورت گشت، اَنگیزد جُحود
هَمچو خارِ سَبز کُاشْتُر میخَورَد
زان خورِش صد نَفْع و لَذَّت میبَرَد
چون که آن سَبزیش رفت و خُشک گشت
چون هَمان را میخورَد اُشْتُر زِ دَشت
میدَرانَد کام و لُنجَش ای دَریغ
کان چُنان وَرْدِ مُربّی گشت تیغ
نانْ چو معنی بود، بود آن خارِ سبز
چون که صورت شُد، کُنون خُشک است و گَبْز
تو بِدان عادت که او را پیش ازین
خورده بودی ای وجودِ نازنین
بر همان بو میخوری این خُشک را
بعد ازان کامیخت مَعنی با ثَری
گشت خاکْآمیز و خُشک و گوشتبُر
زان گیاه اکنون بِپَرهیز ای شُتُر
سخت خاکْآلود میآیَد سُخُن
آبْ تیره شُد، سَرِ چَهْ بَند کُن
تا خدایَش باز صاف و خَوش کُند
او که تیره کرد، هم صافَش کُند
صَبر آرَد آرزو را نه شِتاب
صَبر کُن، واللّهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که به هنگامِ نَبَرد ای پَهْلَوان
چون خَدو اَنْداختی در رویِ من
نَفْس جُنْبید و تَبَه شُد خویِ من
نیمْ بَهرِ حَق شُد و نیمی هوا
شِرکَت اَنْدر کارِ حَق نَبْوَد رَوا
تو نِگاریدهیْ کَفِ مولیْستی
آنِ حَقّی، کردهٔ من نیستی
نَقْشِ حَق را هم به اَمْرِ حَقْ شِکَن
بر زُجاجهیْ دوستْ سنگِ دوست زَن
گَبْر این بِشْنید و نوری شُد پَدید
در دلِ او تا که زُنّاری بُرید
گفت من تُخمِ جَفا میکاشتم
من تو را نوعی دِگَر پِنْداشتم
تو تَرازویِ اَحَدخو بودهیی
بَلْ زَبانهیْ هَر تَرازو بودهیی
تو تَبار و اَصْل و خویشم بودهیی
تو فُروغِ شمعِ کیشَم بودهیی
من غُلامِ آن چراغِ چَشمْجو
که چراغت روشنی پَذْرُفت ازو
من غُلامِ موجِ آن دریایِ نور
که چُنین گوهر بَر آرَد در ظُهور
عَرضه کُن بر من شهادت را که من
مَر تو را دیدم سَراَفْرازِ زَمَن
قُربِ پَنجَه کَس زِ خویش و قومِ او
عاشقانه سویِ دین کردند رو
او به تیغِ حِلْم چندین حَلْق را
واخَرید از تیغ و چندین خَلْق را
تیغِ حِلْم از تیغِ آهن تیزتَر
بَلْ زِ صد لشکر ظَفَر اَنْگیزتَر
ای دَریغا لُقمهیی دو خورده شُد
جوشِشِ فِکْرَت از آن اَفْسُرده شُد
گَندمی خورشیدِ آدم را کُسوف
چون ذَنَب شَعْشاعِ بَدْری را خُسوف
اینْت لُطْفِ دل که از یک مُشتِ گِل
ماهِ او چون میشود پَروینگُسِل
نان چو مَعنی بود، خورْدَش سود بود
چون که صورت گشت، اَنگیزد جُحود
هَمچو خارِ سَبز کُاشْتُر میخَورَد
زان خورِش صد نَفْع و لَذَّت میبَرَد
چون که آن سَبزیش رفت و خُشک گشت
چون هَمان را میخورَد اُشْتُر زِ دَشت
میدَرانَد کام و لُنجَش ای دَریغ
کان چُنان وَرْدِ مُربّی گشت تیغ
نانْ چو معنی بود، بود آن خارِ سبز
چون که صورت شُد، کُنون خُشک است و گَبْز
تو بِدان عادت که او را پیش ازین
خورده بودی ای وجودِ نازنین
بر همان بو میخوری این خُشک را
بعد ازان کامیخت مَعنی با ثَری
گشت خاکْآمیز و خُشک و گوشتبُر
زان گیاه اکنون بِپَرهیز ای شُتُر
سخت خاکْآلود میآیَد سُخُن
آبْ تیره شُد، سَرِ چَهْ بَند کُن
تا خدایَش باز صاف و خَوش کُند
او که تیره کرد، هم صافَش کُند
صَبر آرَد آرزو را نه شِتاب
صَبر کُن، واللّهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۷۱ - بیان آنک فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه و سلم مکه را و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدنیا جیفة بلک بامر بود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.