۹۴۳ بار خوانده شده

بخش ۱۶۶ - جواب گفتن امیر المؤمنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت

گفت من تیغ از پِیِ حَق می‌زَنَم
بَندهٔ حَقَّم، نَه مأمورِ تَنَم

شیرِ حَقَّم، نیستم شیرِ هَوا
فِعّلِ من بَر دینِ من باشد گُوا

ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتُم در حِراب
من چو تیغَم، وان زَنَنده آفتاب

رَخْتِ خود را من زِ رِهْ بَرداشتم
غیرِ حَق را من عَدَم اِنْگاشتم

سایه‌یی‌اَم کَدخدایَم آفتاب
حاجِبَم من، نیستم او را حِجاب

من چو تیغَم، پُر گُهَرهایِ وِصال
زنده گردانم نه کُشته در قِتال

خون نَپوشَد گوهرِ تیغِ مرا
بادْ از جا کِی بَرَد میغِ مرا؟

کَهْ نِیَم، کوهَم زِ حِلْم و صَبر و داد
کوه را کِی دَررُبایَد تُند باد؟

آن کِه از بادی رَوَد از جا، خَسی‌ست
زان که بادِ ناموافِقْ خود بَسی‌ست

بادِ خشم و بادِ شَهْوت، بادِ آز
بُرد او را که نبود اَهْلِ نماز

کوهَم و هستیِّ من بُنیادِ اوست
وَر شَوَم چون کاه، بادَمْ یادِ اوست

جُز به بادِ او نَجُنبَد مَیْلِ من
نیست جُز عشقِ اَحَد سَرخَیْلِ من

خَشمْ بر شاهانْ شَهْ و ما را غُلام
خَشم را هم بَسته‌اَم زیرِ لِگام

تیغِ حِلْمَم گَردنِ خشمم زَده‌ست
خَشمِ حَق بر من چو رَحمَت آمده‌ست

غَرقِ نورم، گَرچه سَقْفَم شُد خَراب
روضه گشتم، گرچه هستم بوتُراب

چون دَرآمَد عِلَّتی اَنْدَر غَزا
تیغ را دیدم نَهان کردن سِزا

تا اَحَبَّ لِلَّهْ آید نامِ من
تا که اَبْغَضْ لِلَّهْ آید کامِ من

تا که اَعْطا لِلَّهْ آید جودِ من
تا که اَمْسَکْ لِلَّهْ آید بودِ من

بُخْلِ من لِلَّهْ، عَطا لِلَّهْ و بَسْ
جُمله لِلَّهْ‌اَم، نِیَم من آنِ کَس

وانچه لِلَّهْ می‌کُنم، تَقلید نیست
نیست تَخییل و گُمان، جُز دید نیست

زِاجْتِهاد و از تَحَرّی رَسْته‌اَم
آسْتین بر دامَنِ حَقْ بَسته‌اَم

گَر هَمی پَرَّم، هَمی بینم مَطار
وَرْ هَمی گردم، هَمی بینم مَدار

وَرْ کَشَم باری، بِدانَم تا کجا
ماهَم و خورشید پیشَم پیشوا

بیش ازین با خَلْق گفتنْ رویْ نیست
بَحر را گُنجایی اَنْدر جویْ نیست

پَست می‌گویم به اندازه‌یْ عُقول
عَیْب نَبْوَد، این بُوَد کارِ رَسول

از غَرَض حُرَّم گواهی حُرّ شِنو
که گواهی بَندگان نَه‌ارزَد دو جو

در شَریعَت مَر گواهی بَنده را
نیست قَدْری وَقتِ دَعویِ و قَضا

گَر هزاران بَنده باشَنْدَت گُواه
بَر نَسَنجَد شَرع ایشان را به کاه

بَندهٔ شَهْوت بَتَر نزدیکِ حَق
از غُلام و بَندگانِ مُسْتَرَق

کین به یک لَفْظی شود از خواجه حُرّ
وان زِیَد شیرین و میرد سَختْ مُر

بَندهٔ شَهْوت ندارد خود خَلاص
جُز به فَضْلِ ایزد و اِنْعامِ خاص

در چَهی افتاد کان را غَوْر نیست
وان گُناهِ اوست، جَبْر و جَوْر نیست

در چَهی انداخت او خود را که من
دَرخورِ قَعْرَش نمی‌یابم رَسَن

بَسْ کُنم گَر این سُخَن اَفْزون شود
خود جِگَر چِه بوَد؟ که خارا خون شود

این جِگَرها خون نَشُد نَزْ سختی است
غَفلَت و مشغولی و بَدبَختی است

خون شود روزی که خونَش سود نیست
خون شو آن وقتی که خونْ مَردود نیست

چون گواهیْ بَندگانْ مَقْبول نیست
عَدلْ او باشد که بَنده‌یْ غول نیست

گشت اَرْسَلناکَ شاهِد در نُذُر
زان که بود از کَوْن او حُرِّبْنِ حُرّ

چون که حُرَّم، خشمْ کِی بَندَد مرا؟
نیست این‌جا جُز صِفاتِ حَق، دَر آ

اَنْدر آ کازاد کَردَت فَضْلِ حَق
زان که رَحْمَت داشت بر خَشمَش سَبَق

اَنْدر آ اکنون که رَستی از خَطر
سنگ بودی، کیمیا کَردَت گُهَر

رَسته‌یی از کُفر و خارِسْتانِ او
چون گُلی بِشْکُف به سَروِسْتانِ هو

تو مَنیّ و من تواَم ای مُحتَشَم
تو علی بودی، علی را چون کُشَم؟

مَعصیَت کردی بِهْ از هر طاعَتی
آسْمان پیموده‌یی در ساعتی

بَسْ خُجَسته مَعصیَت کان کرد مَرد
نه زِ خاری بَردَمَد اوراقِ وَرْد؟

نه گُناهِ عُمَّر و قَصدِ رَسول
می‌کَشیدَش تا به دَرگاهِ قَبول؟

نه به سِحرِ ساحِرانْ فرعونَشان
می‌کَشید و گشت دولَت عَوْنَشان؟

گَر نبودی سِحرَشان و آن جُحود
کی کَشیدیشان به فرعونِ عَنود؟

کِی بِدیدَنْدی عَصا و مُعْجزات؟
مَعصیَت طاعَت شُد ای قومِ عُصات

ناامیدی را خدا گردن زَده‌ست
چون گُنه مانندِ طاعَت آمده‌ست

چون مُبَدَّل می‌کُند او سَیِّئات
طاعَتی‌اَش می‌کُند رَغْمِ وُشات

زین شود مَرجومْ شَیْطانِ رَجیم
وَزْ حَسَد او بِطْرَقَد، گردد دو نیم

او بِکوشَد تا گناهی پَروَرَد
زان گُنَهْ ما را به چاهی آوَرَد

چون بِبینَد کان گُنَهْ شُد طاعَتی
گردد او را نامُبارک ساعتی

اَنْدر آ، من دَر گُشادم مَر تو را
تُف زدیّ و تُحْفه دادم مَر تو را

مَر جَفاگَر را چُنین‌ها می‌دَهَم
پیشِ پایِ چَپْ چه‌سان سَر می‌نَهَم؟

پس وَفاگَر را چه بَخشَم؟ تو بدان
گنج‌ها و مُلْک‌هایِ جاوْدان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۶۵ - سؤال کردن آن کافر از علی کرم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی
گوهر بعدی:بخش ۱۶۷ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیر المومنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.