۳۵۲ بار خوانده شده

بخش ۱۵۳ - باقی قصهٔ هاروت و ماروت و نکال و عقوبت ایشان هم در دنیا بچاه بابل

چون گناه و فِسْقِ خَلْقانِ جهان
می‌شُدی بر هر دو روشن آن زمان

دستْ خاییدن گِرفتَنْدی زِ خشم
لیکْ عَیْبِ خود ندیدَنْدی به چَشم

خویش در آیینه دید آن زشتْ مَرد
رو بِگَردانید از آن و خشم کرد

خویش‌بین چون از کسی جُرمی بِدید
آتشی در وِیْ زِ دوزخ شُد پَدید

حَمْیَتِ دین خوانْد او آن کِبْر را
نَنْگَرد در خویشْ نَفْسِ گَبْر را

حَمْیَتِ دین را نِشانی دیگر است
که از آن آتشْ جهانی اَخْضَر است

گفت حَقْشان گَر شما روشن گَرید
در سِیَه‌کارانْ مُغَفَّل مَنْگَرید

شُکر گویید ای سپاه و چاکَران
رَسته‌اید از شَهوت و از چاکِ‌ران

گَر ازان مَعنی نَهَم من بر شما
مَر شما را بیش نَپْذیرَد سَما

عِصمَتی که مَر شما را در تَن است
آن زِ عکسِ عِصْمَت و حِفْظِ مَن است

آن زِ من بینید نَزْ خود هین و هین
تا نَچَربَد بر شما دیوِ لَعین

آن چُنان که کاتِبِ وَحیِ رَسول
دید حِکْمَت در خود و نورِ اصول

خویش را هم صوتِ مُرغانِ خدا
می‌شِمُرد، آن بُد صَفیری چون صَدا

لَحْنِ مُرغان را اگر واصِف شَوی
بر مُرادِ مُرغ کِی واقِف شَوی؟

گر بیاموزی صَفیرِ بُلبُلی
تو چه دانی کو چه دارد با گُلی؟

وَرْ بِدانی، باشد آن هم از گُمان
چون زِ لَبْ‌جُنبان گُمان‌هایِ کَران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۵۲ - اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش و امیری اهل دنیا خواستن و در فتنه افتادن
گوهر بعدی:بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.