۴۳۰ بار خوانده شده
بخش ۱۴۰ - وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم مر علی را کرم الله وجهه کی چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بندهٔ خاص تا ازیشان همه پیشقدمتر باشی
گفت پیغامبر علی را کِی علی
شیرِ حَقّی، پَهْلَوانِ پُردلی
لیکْ بر شیری مَکُن هم اِعْتِماد
اَنْدر آ در سایهٔ نَخْلِ امید
اَنْدر آ در سایهٔ آن عاقِلی
کِشْ نَدانَد بُرد از رَهْ ناقِلی
ظِلِّ او اَنْدر زمین چون کوهِ قاف
روحِ او سیمُرغِ بَسْ عالیطَواف
گَر بگویم تا قیامَت نَعْتِ او
هیچ آن را مَقطَع و غایَتْ مَجو
در بَشَر روپوش کردهست آفتاب
فَهْم کُن، وَاللّهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب
یا علی از جُملهٔ طاعاتِ راه
بَر گُزین تو سایهٔ خاصِ اِله
هر کسی در طاعَتی بُگْریختند
خویشتن را مَخْلَصی اَنْگیختند
تو بُرو در سایهٔ عاقل گُریز
تا رَهی زان دشمنِ پنهانسِتیز
از همه طاعاتْ اینَت بهتر است
سَبْق یابی بر هر آن سابِق که هست
چون گرفتَت پیر، هین تَسلیم شو
هَمچو موسی زیرِ حُکْمِ خِضْر رو
صَبر کُن بر کارِ خِضْری بینِفاق
تا نگوید خِضْر رو، هذا فِراقْ
گَرچه کَشتی بِشْکَند، تو دَمْ مَزَن
گَرچه طِفْلی را کُشَد، تو مو مَکَن
دستِ او را حَق چو دستِ خویش خوانْد
تا یَدُ اللّهْ فَوْقِ اَیْدیهِمْ بِرانْد
دستِ حَق میرانَدَش، زندهش کُند
زنده چِه بْوَد؟ جانِ پایندهش کُند
هرکِه تنها نادرا این رَهْ بُرید
هم به عَوْنِ هِمَّت پیران رَسید
دستِ پیر از غایِبانْ کوتاه نیست
دستِ او جُز قَبْضۀ اللّه نیست
غایبان را چون چُنین خِلْعَت دَهَند
حاضران از غایبانْ لا شک بِهْاَند
غایبان را چون نَواله میدَهَند
پیشِ مِهْمان تا چه نِعْمَتها نَهَند؟
کو کسی کو پیشِ شَهْ بَندَد کَمَر
تا کسی کو هست بیرون سویِ دَر؟
چون گُزیدی پیر، نازکْدل مَباش
سُست و ریزیده چو آب و گِل مَباش
وَرْ به هر زَخمی تو پُر کینه شَوی
پَس کُجا بیصَیقلْ آیینه شَوی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
شیرِ حَقّی، پَهْلَوانِ پُردلی
لیکْ بر شیری مَکُن هم اِعْتِماد
اَنْدر آ در سایهٔ نَخْلِ امید
اَنْدر آ در سایهٔ آن عاقِلی
کِشْ نَدانَد بُرد از رَهْ ناقِلی
ظِلِّ او اَنْدر زمین چون کوهِ قاف
روحِ او سیمُرغِ بَسْ عالیطَواف
گَر بگویم تا قیامَت نَعْتِ او
هیچ آن را مَقطَع و غایَتْ مَجو
در بَشَر روپوش کردهست آفتاب
فَهْم کُن، وَاللّهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب
یا علی از جُملهٔ طاعاتِ راه
بَر گُزین تو سایهٔ خاصِ اِله
هر کسی در طاعَتی بُگْریختند
خویشتن را مَخْلَصی اَنْگیختند
تو بُرو در سایهٔ عاقل گُریز
تا رَهی زان دشمنِ پنهانسِتیز
از همه طاعاتْ اینَت بهتر است
سَبْق یابی بر هر آن سابِق که هست
چون گرفتَت پیر، هین تَسلیم شو
هَمچو موسی زیرِ حُکْمِ خِضْر رو
صَبر کُن بر کارِ خِضْری بینِفاق
تا نگوید خِضْر رو، هذا فِراقْ
گَرچه کَشتی بِشْکَند، تو دَمْ مَزَن
گَرچه طِفْلی را کُشَد، تو مو مَکَن
دستِ او را حَق چو دستِ خویش خوانْد
تا یَدُ اللّهْ فَوْقِ اَیْدیهِمْ بِرانْد
دستِ حَق میرانَدَش، زندهش کُند
زنده چِه بْوَد؟ جانِ پایندهش کُند
هرکِه تنها نادرا این رَهْ بُرید
هم به عَوْنِ هِمَّت پیران رَسید
دستِ پیر از غایِبانْ کوتاه نیست
دستِ او جُز قَبْضۀ اللّه نیست
غایبان را چون چُنین خِلْعَت دَهَند
حاضران از غایبانْ لا شک بِهْاَند
غایبان را چون نَواله میدَهَند
پیشِ مِهْمان تا چه نِعْمَتها نَهَند؟
کو کسی کو پیشِ شَهْ بَندَد کَمَر
تا کسی کو هست بیرون سویِ دَر؟
چون گُزیدی پیر، نازکْدل مَباش
سُست و ریزیده چو آب و گِل مَباش
وَرْ به هر زَخمی تو پُر کینه شَوی
پَس کُجا بیصَیقلْ آیینه شَوی؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۳۹ - در صفت پیر و مطاوعت وی
گوهر بعدی:بخش ۱۴۱ - کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.