۴۶۳ بار خوانده شده
بخش ۱۰۹ - تفسیر دعای آن دو فرشته کی هر روز بر سر هر بازاری منادی میکنند کی اللهم اعط کل منفق خلفا اللهم اعط کل ممسک تلفا و بیان کردن کی آن منفق مجاهد راه حقست نی مسرف راه هوا
گفت پیغامبر که دایمْ بَهرِ پَند
دو فرشته خوشْ مُنادی میکُنند
کِی خدایا، مُنْفِقان را سیر دار
هر دِرَمْشان را عِوَض دِهْ صد هزار
ای خدایا، مُمْسِکان را در جهان
تو مَدِه اِلّا زیانْ اَنْدر زیان
ای بَسا اِمْساکْ کَزْ اِنفْاقْ بِهْ
مالِ حَق را جُز به اَمرِ حَق مَدِه
تا عِوَض بینی تو گنجِ بیکَران
تا نباشی از عِدادِ کافَران
کُاشْتُرانْ قُربان هَمیکردند تا
چیره گردد تیغَشان بر مُصْطَفی
اَمرِ حَق را بازجو از واصِلی
اَمرِ حَق را دَر نَیابَد هر دلی
چون غُلامِ یاغییی کو عَدل کرد
مالِ شَهْ بر یاغیان او بَذْل کرد
در نُبی اِنْذارِ اَهلِ غَفلَت است
کان همه اِنْفاقهاشان حَسرت است
عَدلِ این یاغیّ و دادش نَزدِ شاه
چه فَزایَد؟ دوری و رویِ سیاه
سَروَرانِ مکّه در حَرْبِ رَسول
بودَشان قُربانْ به اومیدِ قَبول
بَهرِ این مؤمن هَمیگوید زِ بیم
در نمازْ اِهْدِ الصِّراطَ اَلْمُسْتَقیم
آن دِرَم دادنْ سَخی را لایِق است
جان سِپُردن خود سَخایِ عاشق است
نان دَهی از بَهرِ حَق، نانَت دَهَند
جان دَهی از بَهرِ حَق، جانَت دَهَند
گَر بِریزَد بَرگهایِ این چَنار
بَرگِ بیبَرگیش بَخشَد کِردگار
گَر نَمانْد از جود در دستِ تو مال
کِی کُند فَضْلِ اِلهَت پایْمال؟
هرکِه کارَد، گردد اَنْبارَش تَهی
لیکَشْ اَنْدر مَزرعه باشد بهی
وان کِه در اَنْبار مانْد و صَرفه کرد
اُشْپُش و موش حوادثْ پاک خَورْد
این جهانْ نفی است، در اِثْباتْ جو
صورَتَت صِفْر است، در مَعْنیْت جو
جانِ شورِ تَلْخ، پیشِ تیغْ بَر
جانِ چون دریایِ شیرین را بِخَر
وَرْ نمیدانی شُدن زین آسْتان
باری از من گوش کُن این داستان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دو فرشته خوشْ مُنادی میکُنند
کِی خدایا، مُنْفِقان را سیر دار
هر دِرَمْشان را عِوَض دِهْ صد هزار
ای خدایا، مُمْسِکان را در جهان
تو مَدِه اِلّا زیانْ اَنْدر زیان
ای بَسا اِمْساکْ کَزْ اِنفْاقْ بِهْ
مالِ حَق را جُز به اَمرِ حَق مَدِه
تا عِوَض بینی تو گنجِ بیکَران
تا نباشی از عِدادِ کافَران
کُاشْتُرانْ قُربان هَمیکردند تا
چیره گردد تیغَشان بر مُصْطَفی
اَمرِ حَق را بازجو از واصِلی
اَمرِ حَق را دَر نَیابَد هر دلی
چون غُلامِ یاغییی کو عَدل کرد
مالِ شَهْ بر یاغیان او بَذْل کرد
در نُبی اِنْذارِ اَهلِ غَفلَت است
کان همه اِنْفاقهاشان حَسرت است
عَدلِ این یاغیّ و دادش نَزدِ شاه
چه فَزایَد؟ دوری و رویِ سیاه
سَروَرانِ مکّه در حَرْبِ رَسول
بودَشان قُربانْ به اومیدِ قَبول
بَهرِ این مؤمن هَمیگوید زِ بیم
در نمازْ اِهْدِ الصِّراطَ اَلْمُسْتَقیم
آن دِرَم دادنْ سَخی را لایِق است
جان سِپُردن خود سَخایِ عاشق است
نان دَهی از بَهرِ حَق، نانَت دَهَند
جان دَهی از بَهرِ حَق، جانَت دَهَند
گَر بِریزَد بَرگهایِ این چَنار
بَرگِ بیبَرگیش بَخشَد کِردگار
گَر نَمانْد از جود در دستِ تو مال
کِی کُند فَضْلِ اِلهَت پایْمال؟
هرکِه کارَد، گردد اَنْبارَش تَهی
لیکَشْ اَنْدر مَزرعه باشد بهی
وان کِه در اَنْبار مانْد و صَرفه کرد
اُشْپُش و موش حوادثْ پاک خَورْد
این جهانْ نفی است، در اِثْباتْ جو
صورَتَت صِفْر است، در مَعْنیْت جو
جانِ شورِ تَلْخ، پیشِ تیغْ بَر
جانِ چون دریایِ شیرین را بِخَر
وَرْ نمیدانی شُدن زین آسْتان
باری از من گوش کُن این داستان
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۰۸ - گردانیدن عمر رضی الله عنه نظر او را از مقام گریه کی هستیست بمقام استغراق
گوهر بعدی:بخش ۱۱۰ - قصهٔ خلیفه کی در کرم در زمان خود از حاتم طائی گذشته بود و نظیر خود نداشت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.